#داستان_
💠داستان وصال عشق💠
💫قسمت دوازدهم
من نيز چنين نمودم، از همان مسير آمديم تا به پيشقراولان سپاه اسلام برخورد نموديم وکار من به اينجا که مى بينى کشيد، وکسى از آنها نفهميد که من دختر پادشاه روم هستم. اکنون تو تنها کسى هستى که از راز من آگاهى.
سرانجام من اسير شدم ودر سهم غنيمت پيرمردى قرار گرفتم، او نامم را پرسيد. من آن را پنهان کردم، وگفتم: نرجس هستم.
او گفت: اين اسم معمولا اسم کنيزان است.
بشر بن سليمان گويد: دوباره عرض کردم: جاى بسى شگفت است که شما رومى هستيد وبه زبان عربى تکلّم مى نماييد!
فرمود: آرى! جدّم در تربيت من تلاش فراوان مى نمود تا من آداب بزرگان بياموزم، به همين خاطر زنى را که چندين زبان مى دانست برى تعليم من معيّن نمود. او هر صبح وشب نزد من مى آمد ومن از او زبان عربى مى آموختم تا اين که با ممارست فراوان به خوبى آن را آموختم.
📚غيبة طوسى، ص 204 ـ 208، فى معجزات العسکرى (عليه السلام)
بحار الانوار، ج 51، ص 6، ح 10
ادامه دارد..
@ranggarang