رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 #سرنوشت🌱 گلی و کیمیا به سمت سرویس رفتن سبحان دلسرد از این رقابت نابرابر به رفتن کی
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 🌱 اگه من نخواهم باشم چی کی میتونه جلوی من رو بگیره آها نکن تو _ بیا و یکم بهم فرصت بده مثل عادت این چند وقته اش در دیدار با کیمیا ناخواگاه دستشو جلو آورد و گذاشت روی بازوی کیمیا و میخواست بازوی کیمیا رو تو دستش بگیره کیمیا ناگهان خودش را عقب کشید و خشمگین ولی آروم گفت _ چیکار می کنی سبحان تازه متوجه موقعیت شد زیرچشمی به سال نگاه کرد و گفت _ ببخشید بعد دوباره خودش رو کمی جلوتر کشید و گفت _کیمیا خواهش می کنم خواهش می کنم این قلب لامصب منو اذیت نکن هرچی که دیدی فراموش کن اون سبحان مرده این سبحان دیگه ای هستش که زنده است سبحان عاشق تو کیمیا پوزخندی زد _ انتظار داری این عشق چند روزه رو باور کنم نه آقای راهبر انتخاب دلت این بار درست نیست من عروسک نیستم تو دست های تو مثل اون دختر هایی که تا به اینجا داشتی سبحان اجازه ادامه نداد غرید _همشون مردن تموم شدن الان تورو می خوام نه از جنس اونا من تورو واسه همیشه می خوام واسه خود خودم می خوام اونا امانتی بودن واسه مدت کوتاه از اول هم قصد موندن نداشتن منم قصد نگهداریشون را نداشتم اونا فرق میکردن با تو خودتم میدونی من تورو دوست دارم کیمیا مگه تو اعتقادات نداری بابا مگه امامتون نگفته گناه هیچ کسی رو به روش نیارین شاید توبه کرده شما ندیدید کیمیا قلبم نا آروم داره میزنه بیا باهاش مدارا کن کیمیا قیافه اش رو طوری نشان داد که انگار از این حرف ها سر در نمیاره و کلافه است _ برو به اون مردیتکه بگو فراموشت کنه من نمیزارم تو باید برای من بشی اصلا تو جوجه اردک زشت خودمی همه میدونن تو مال منی... 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c