🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃
خیلی زود همه کارها انجام شد و من اسباب کشی کردم
از خستگی گوشه آپارتمان جدیدم نشستم سردی سرامیکهای سفید و براق تو هوای داغ تابستون لذت بخش بود
خونه از تمیزی برق میزد
کابیتهای سفید و براق آشپزخونه دل هر زنی میبرد
کاش واقعا این خونه برا من و آیسو میشد
به افکار خودم خندیدم
همه اسباب و وسایل وسط خونه هست
البته چیز زیادی هم نداشتم
در حد چند دست رختخواب فرش کهنه چند دست ظرف و ظروف یک یخچال کهنه اجاق گاز و میز تلویزیونی که دیگه تلویزیون نداشت
به وضوح تاسف تو چشمای آقای الوندی و کسرا دیدم
خجالت کشیدم
ولی تصمیم دارم به زودی کمی اوضاع خانه را سر و سامون بدم
آیسو خوابیده
سینم دردش گرفته احساس میکنم روز به روز دردش بیشتر میشه
گاهی حرف دکتر تو سرم اکو میشه
تومور شما بدخیم تومور شما بدخیم
چه روزه عجیبی داشتم
میگن توی یک لحظه ورق برگشت واقعاً توی یک لحظه خیلی چیزها عوض شد
خداوند امروز شبیه یک معجزه منو نجاتم داد
فکر خوابیدن تو پارک اونم با یه بچه داشت منو از پا میانداخت
موادی را که امروز توی پارک گرفته بودن در آوردم و توی سطل آشغال آشپزخونه انداختم
دیگه جونی برام نمونده بود تا اوضاع خونه رو مرتب کنم
جام انداختم و کنار آیسو سرم به بالش نرسیده خوابم برد
صبح که شده نمیدونم به دلیل فعالیت زیاد دیروز بود یا بد خوابیدن دیشبم سینه ام دردش بیشتر شده
چشمامو که باز کردم از دیدن فضای جدید شاید به مدت چند ثانیه نمیدونستم کجام
ولی لحظه بعد تمام اتفاقات دیروز یادم افتاد
خوشبختانه امروز کافی شاپ نمیرفتم و میمونم خونه تا وسایل هامو جابجا کنم
انرژی زیادی حس میکنم خیلی خوشحالم
اول برای تسکین سینه دردم یک دوش آب گرم گرفتم
با اینکه تابستونه ولی من هنوزم از آبگرم لذت میبرم
تصمیم گرفتم همه ظرفارو بشورم و مرتب توی کابینت های آشپزخانه قشنگم بچینم
لحظهای با دیدن ظرف و ظروفی که بیشترشون رو ثریا خانم داده بود یاد گذشته ها افتادم
نمیدونم الان کجاست خبرداه پسرش فوت کرده یا نه
چرا هیچ خبری ازشون نشد
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df