فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما حسرت و دلتنگی و تنهایی عشقيم يعقوب پسر ديد، زليخا که جوان شد جان را به تمنّای لبش بردم و نگرفت گفتم بِسِتان! بوسه بده! گفت: گران شد يک عمر به سودای لبش سوختم و آه روزی که لب آورد ببوسم، ‎ شد! 🔎@rasadnama1