. عذرم را بپذیر آقا ! امشب چترم را بسته‌ام تا باران - این لطیف مهربان همیشه گریان - غم‌هایم را بشوید امشب دل به دریای خاکی‌ها زده‌ام تا کاروان کاروان گریه را پیاده روی کنم و سر بر صحرای مکرر کربلا گذارم آری عزیز! می‌دانم خدا خیلی بزرگ است... اما ای کاش می‌شد همه کودکان بی‌پناه شهر غم‌انگیز غزه را به خانه بیاورم و قصه پرغصه گناهان کبیره ی شهرآدم‌ها را لالایی بخوانم عجبا! در زمانی که صاحبانان ایده «دهکده ی جهانی» تاج آزادی بر سر نهاده‌اند و سوزن دموکراسی را در پاریس و واشنگتن از بینی درختان و حیوانات هم عبور می‌دهند به کودکان یک شهر درس همیشه مردن می‌دهند... شگفتا که در همسایگی آنها شیوخ عرب، پسته‌های باغ را بر سر یک سفره می‌خندند و سیب‌های بعد از جنایت را دندان می‌زنند آقای من! بگذار برایت روایت کنم در فلسطین اشغالی یا همان شوخی سخیف اسرائیل نتانیاهو - این سند شرم انسانیت - چراغ شهر را خاموش و در کلبه‌های حزین لبخندها را به یغما برده و وحشت را در بیمارستان المعمدانی آروغ می‌زند اما با همه این وانگری‌ها غزه مجروح سنگ سجیل در دست و مقاوم و ایستاده بر سخن سر خم نکرده و گنبد به اصطلاح آهنین صهیون را بهم ریخته و فلسطین در پنجره پیدا و به جهان درس مقاومت می‌دهد. اما حرف آخرم آقا! بیا بیا کاری کن! که انگار شیطان در جلد جهان رفته است. ✍ علیرضا زرقانی/ حرم مطهر رضوی 🔺برای دیدن تحلیل‌های حمید رسایی عضو کانال شوید🔻 eitaa.com/joinchat/389677056C798a6dc5a1