⭕ سنوار یک خط است! 🔺 نه، اشتباه نکنید، سنوار کسی نیست که یک استوری از او بگذاریم و بگوییم مزد تو شهادت بود و بگذریم و برویم پی کارمان. سنوار یک خط است. منظورم یک خط به معنای مکتب و مسیر و الگو نیست. آن را هر شهیدی با خود دارد. سنوار یک خط غلیظ و واضح است بین دو مدل دیدن صحنه. دو زاویه دید به مسأله آزادسازی فلسطین. سنوار معیار است. سنوار جایی ایستاده که اگر پیش از رسیدن به آن نقطه توقف کنی، یک زاویه مهم را از دست داده‌ای. 🔺 سنوار و هفت اکتبر خود مقاومت است. تهور نیست. شجاعت است. شجاعت نه برای یک آرمان متوهمانه. بلکه برای یک آزادی مشروع و معقول و روشن برای هر انسان منصفی. فارغ از تشیع و تسنن و اسلام و دینش، سنوار خطی است بین هفت اکتبری‌ها و استوری‌کننده‌ها. 🔺سنوار روحِ فهمی از تلاش بشر برای تحقق آزادی است، در روشی که هزینه دارد. سنوار خطی است بین حقَ با هزینه و حق کم / بی هزینه. سنوار خطی است بین مسلمانِ شیعه جوراب‌قرمزِ لعن‌کُنِ دایه مهربان‌تر از مادر برای فاطمه زهرا ولی بی تفاوت به فلسطین، و دخترکِ مسیحی حامی محیط زیستِ پشت‌کرده به سرمایه و اقبال قدرت‌ها که دوره افتاده در دنیا برای حمایت از غزه. 🔺سنوار خط غلیظی است بین تمام این کثافاتِ مسلمانِ در صلح با اسراییل، و تمام آنهایی که فکر میکردیم عمری در فسادهای ظاهری غوطه‌ور بودنشان وجدان انسانی‌شان را کشته، و نکشته بود. همانهایی که یک سال است به صحنه آمده‌اند و دارند ورق‌هایی از تاریخ را می‌نویسند که روزی فرزندان ما با افتخار می‌خوانند و تحسین می‌کنند. 🔺چه حماسه‌ای زیباتر از دقایق پایان زندگی‌اش؟ چه میزانسن و کارگردانی می‌توانست آن‌قدر حیرت‌آور قداست مبارزه‌ی او را به تصویر کشد؟ انگار به روح مبارزه‌ جان دوباره‌ای بخشیده. آن فیلم پهپاد را تا الآن ده‌ها بار نگاه کردم. راستش انگار خود یحیی میزانسن را چیده است. انگار رهبر یک کنسرت بزرگ است. کنسرت مقاومت. 🔺انگار آخرین لحظه‌ی جنگیدن یک مبارز را خودش می‌خواسته کارگردانی کند. اصلا در کجا می‌توان قداست مبارزه را اینگونه با شکوه رسم کرد؟ و دشمن را چنین ذلیل به تصویر کشید؟ از تمام میزانسن شکوهمند شهادتش، من همان لحظه‌ی آخر برایم بزرگ‌تر از تمام اشعار و فیلم‌های حماسی‌ای بود که خوانده و دیده‌ بودم. پیکر زخمی‌اش روی صندلی، صورت خاک‌آلود، دستانی زخمی و اما راستش چشمان مبارز که يک چریک همه‌ی دارایی اش همان چشمان پر حرفش است. 🔺مثل چشمان آوینی در آخرین روایت‌هایش مثل چشمان چمران در آخرین لحظات مبارزه‌ و مثل چشمان سردار ما، سلیمانی. وقتی در آخرین لحظه به چشمان دشمنش نگاه می‌کند، خشم دهه‌ها مبارزه‌، خشم هزاران شهید، خشم صدها هزار آواره، انگار همه در چشمانش جمع شده و معجزه‌ی این میزانسن، آن تکه چوب و آرامش بعدش،که انگار فریاد می‌زند ما ذره‌ای از مبارزه و تقدسش دست نمی‌کشیم و تا آخرین لحظه و با هر چه در دست داریم مبارزه خواهیم کرد. ‌ @marghoomat