@rasmekhademii رسید از راه لحظه تلخ جدایی امون از این همه ظلم و بی وفایی کنار بستر تو روضه و آه بدرقت یکی یکی اشک های ماهه نگاه دختر تو خیره به آسمونه دستات تو دست زهراست ولی چه نیمه جونه از اشک زهرا و علی دلش گرفته آسمون فاطمه میگه با نگاش اگه میشه یه کم بمون یا رحمت اللعالمین...... حسن و حسین و زینب بی قرارن روی دیوار غریبی سر میزارن شبِ رفتن پیمبر شبِ دردِ چون دیگه از این سفر بر نمی گردِ امون از این مصیبت، عزا به پا شد امشب برا پدر بزرگش زبون گرفته زینب @rasmekhademii بی تو عذاب زندگی، مرو عزیز مادرم از داغ رفتنت ببین خونِ دوتا چشم ترم یا رحمت اللعالمین...... بعد رفتنت وفا نکرد مدینه مجتبی دید مادرش روی زمینه همه جا تیره و تار شد با یه سیلی دخترت نفس زنان با روی نیلی مسیر خونه گم شد حسن تنش می لرزید به اشک چشم زهرا یه بی حیا می خندید اینا همه اش بهونه بود فاطمه دلتنگ شده بود بعد سه ماه پیش چشات رسید با صورت کبود وای مادرم، وای مادرم... @rasmekhademii