15.33M حجم رسانه بالاست
از کلید مشاهده در ایتا استفاده کنید
پروانه های عاشق🦋 جانم به فدایت، اجازه میدهی تا من نیز سخنی با این مردم بگویم؟ ای *زُهیر* برو شاید بتوانی در دل سیاه آنها روزنه ای بگشایی. *زُهیر* جلو میرود،و خطاب به سپاه کوفه میگوید: "فردای قیامت، چه جوابی به پیامبر خواهید داد؟ مگر شما نامه ننوشتید که حسین به سوی شما بیاید؟ رسم شما این است که از مهمان، با شمشیر پذیرایی کنید؟" عمر سعد نگران است از اینکه سخن *زُهیر* در دل مردم اثر کند، به شمر اشاره میکند تا اجازه ندهد *زُهیر* سخن خود را تمام کند. شمر تیری در کمان میگذارد و به سوی *زُهیر* پرتاب میکند و فریاد میزند: "ساکت شو! با سخن خود، مارا خسته کردی، مگر نمیدانی که تا لحظاتی دیگر، همراه با امام خود کشته خواهی شد؟ " خداراشکر که تیر خطامیرود. *زُهیر* خطاب به شمر میگوید:"مرا از مرگ میترسانی؟ به خدا قسم شهادت در راه حسین(ع)، نزد من از همه چیز بهتر است،" آن گاه *زُهیر* فریاد برمی آورد: ای مردم، آگاه باشید تا فریب شمر را نخورید و بدانید که هرکس در ریختن خون حسین(ع) شریک باشد، روز قیامت از شفاعت پیامبر(ص) محروم خواهد بود." این جاست که امام به *زُهیر* میفرماید:"تو وظیفه ی خود را نسبت به این مردم انجام دادی، خدا به تو جزای خیر دهد." ❗️..نشرمطلب صدقه جاریه است..❗️