روزنوشت های د.رسول محمدزاده
دقت دارید بازدیدهای کانال مون چقدر خوبه؟ معمولاً هر مطلبی می نویسیم، حد اکثر تا دو سه روز بعد حدود ن
من سیاسی نیستم، ولی هستم (!) راستش را بخواهید من خودم را اصلا آدم سیاسی‌ای نمی‌دانم و این ربطی به دانش و تحصیل و... ندارد. بلکه اهل سیاست بودن ویژگیهایی می خواهد که من فاقد آنهایم گر چه می دانم خیلی از سیاسیون امروزمان هم این طور هستند و نباید به عالم سیاست وارد می شدند، اما به هر حال خبط عده‌ای، جواز تکرار آن توسط امثال من را نمی دهد. بلکه باید تجربه و درس عبرتی شود برایمان مثلا اهل سیاست بودن پیچیدگی شخصیتی خاصی می خواهد، باید درونگرا هم باشد، اهل کتمان کردن، حفظ تفاوت درون و برون و... اما من اصلا این طور آدمی نیستم. نه می توانم و نه می‌خواهم و نه دوست دارم که آدم پیچیده ای باشم. از بچگی اصلا سیاست ورزی بلد نبودم. یادم می آید فقط بدلیل آنکه باورم نمی شد آدمها راست راست راه بروند و دروغ بگویند، هر بار از این و آن فریب می خوردم کافی بود طرفم کمی قسم خوردن بلد باشد... برای همین همیشه اطرافیانم را هم مثل خودم انتخاب می کنم. آدم های روان، غیرپیچیده و آرام ویژگی دیگر اهل سیاست بودن، زندگی روی موج است. من علیرغم آنکه همیشه چهارنعل می‌دوم، اما ذاتا اهل تانی و تامل هستم. نمی توانم دائم با فرکانس‌های مختلف حرکت کنم. و البته دلایل زیادی برای اثبات «اهل سیاست» نبودنم وجود دارد که مجالش در اینجا نیست. البته این را هم بگویم من مطمئنم اگر اهل سیاست می شدم هم حتماً در کار موفق بودم. اما به هر حال این چیزی بود که خلاف شاکله و ذاتم بود. به هر حال همه اینها را گفتم که بگویم من آدم سیاست نیستم اما به نظرم در این ده پانزده سال،(از بعد ۸۸ به این طرف) شرایط کشور طوری بوده که امثال من نتوانیم مثل آدم بنشینیم گوشه ای و کاری که فکر می‌کنیم درست و لازم است و برای آن کار آفریده شده‌ایم انجام دهیم. د.شریعتی در کتاب خودآگاهی و استحمار می گوید: اگر تو بهترین کار دنیا را هم انجام دهی، ولی موقعیت و وظیفه‌ات را نشناسی و آن کار حیاتی لازم برای زمانه‌ات را انجام ندهی، استحمار شده‌ای شاید مطلوب نفسی و شخصی و حتی معنوی خودم این بود که بروم دانشگاهی هیات علمی شوم و از دیگر سو سرمایه زندگیم را بیندازم در تجارت و... آن وقت شاید: _ نمازهایم را هم با آرامش بیشتری می خواندم _ احتمالاً درآمد بهتری داشتم _ بلحاظ علمی رتبه خیلی خیلی بالاتری می یافتم و در رشته خودم احتمالاً حرفهایی برای گفتن داشتم. _ و حتماً آدمی بودم که رسانه ها بدشان نمی‌آمد با او کار کنند. ولی فکر کردم این کار آن کاری نیست که اثر به درد بخوری در عالم بگذارد. فوقش صد تا پایان نامه و مقاله و کتاب را هم با دانشجوهایم می دادم و بعد هم می رفتند گوشه دانشگاه ها و آن قدر خاک می خوردند که خفه شوند! یا با سفته بازی در این بازار و آن بازار، ریالم را تومان و تومنم را دلار می کردم یا حال داشتم و نماز شب می خواندم، چند روز یک بار هم یک نماز با حال میخواندم که سجاده ام هم خیس شود ولی همه اینها و حتی نماز چه فایده؟! که دشمن پشت سنگرمان خیمه زده و گرگهایش روز به روز به گله می زنند و برّه می برند و می درند! من تکلیف را در معلمی دیدم و تبلیغ را هم آنجایی تمرکز می کنم که دشمن خدا عِده و عُده اش را چیده من نمی گویم تربیت قاری و حافظ و... بد است یا این که مردم قران را درست بخوانند یا فلان سبک مداحی و فلان دکور هیات و فلان منبری و... اَبداً اینها هم خوبند اما فقط همین! خوبند! اینها کار اصلی ما نیستند مثل این میماند که دشمن تا پشت در اتاقت آمده و تو بجای تجهیز و آرایش جنگی گرفتن، مشغول آرایش صورت و آراستن سفره ات هستی! من قبلاً انتقاد می کردم از طلابی که محرم ها بجای موعظه و معرفت آل الله گفتن و...، شروع می کنند حرف سیاسی زدن! بله منم موافق هر حرف سیاسی ای نیستم ولی چه کنیم که تاویل و تطبیق بسیاری از قصه های قران، همین امروز است؟! چه کنیم که کعبه دوباره در چنگ بوسفیان است و اصحاب فیل پشت شهر اردو زده اند چه کنیم که معاویه دوباره لشکرش را به صفین برده و هماورد می طلبد چه کنیم که بنی امیه و بنی عباس امروز هزار بار پدرسوخته تر و کار کشته‌تر از آبا و اجدادشانند! ما دقیقاً وسط قصه های قرانیم. وسط ظهر عاشورا وسط وسط تاریخ ۲۵۰ ساله امامت پس قران خواندن یک حرف است و قرانی بازی کردن یک حرف دیگر! ما باید الان صحنه را خوب بشناسیم، بازیگران دیگر را بفهمیم و بازی درست مان را تشخیص دهیم و آن را با شجاعت به انجام رسانیم. ما حق نداریم در کار خودمان فقط متمرکز و متخصص باشیم. و مثل گوسفند سرمان را بیندازیم پایین و کارمان را بکنیم. خیر! باید مثل عقاب صحنه را از بالا خوب و دقیق ببینیم و به موقع اقدام کنیم! ادامه: