سلام من محمد حسن یا بهتر بگم رسول خلیلی هستم. بذارید داستان اسممو بهتر بگم براتون: ابتدا اسم منو میخواستن بذارن رسول ولی چون من مصادف با ولادت امام حسن عسگری(ع) به دنیا اومدم ، اسمم رو گذاشتن محمدحسن ولی تو خونه و رفیقام منو رسول صدا میکنن. من در تاریخ 20 آذر سال 1365 به دنیا اومدم. من فرزند دوم خانواده هستم . اسم داداشم هم روح الله هست. محل زندگی: ما تا تمام شدن جنگ تحمیلی همراه خانواده در تهران زندگی می کردیم و پس از اتمام جنگ به کرج رفتیم .اما در سن هجده سالگی بار دیگر به تهران برگشتیم تحصیلات : من در دبیرستان رشته علوم انسانی را خواندم و در دانشگاه رشته مدیریت را ادامه دادم . در سن 13 سالگی وارد بسیج شدم اوایل چون سنم کمتر از حداقل مورد نظر بود، قبول نمی‌کردند اما بالاخره رفتم و عضو شدم اعزام به سوریه: اواسط شهریور ماه بود که تصمیم به رفتن گرفتم ، وصیتنامه ام را هم نوشتم و به رسم امانت به پدرم سپردم تا اگر برنگشتم دستخطی برای آن ها به یادگار گذاشته باشم فعالیت در سوریه: از آنجایی که به دوره های سخت نظامی علاقه بسیاری داشتم و با توجه به تخصص های مختلفی که در امور نظامی داشتم ،بیشتر از همه به تخریب علاقه داشتم و در آنجا کار تخریب را انجام میدادم. شهادت: سر انجام در روز دوشنبه 27 آبان 1392 مصادف با 14 محرم الحرام 1435 در ساعت 14:۰۰ بعد از ظهر ، درحالی که داشتم یه بمب پیشرفته ای رو خنثی میکردم ، با انفجار آن بمب به شهادت رسیدم... 🌺🌺🌺🌺🌺🌺 @rasooll_khalili 🌺🌺🌺🌺🌺🌺