┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#شهید_محمد_منتظر_قائم🕊🌹
#زندگینامه6️⃣
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
⏬اهل
#نماز شب و گريه هاي نيمه شب بود طوري كه گاهي از اوقات با گريه هاي نماز شب ايشان بنده
#براي نماز بيدار مي شدم، ميديدم دارد با خدا راز و نياز مي كند و
#اشك ميريزد. يك
#قرآن توجيبي داشت كه هميشه همراهش بود و آنرا قرائت ميكرد.
معمولاً هر زماني كه در زندگي با
#مشكلي مواجه ميشد، با ذكر
#صلوات حلش مي كرد. با اين ذكر زياد مانوس و محشور بود. يک روز
#برادر ايشان تصادف خيلي سختي داشتند. طوري كه همه فاميل از اين موضوع ناراحت بودند.
#اما محمدآقا خيلي صبور و خونسرد بود. مي گفت تا
#خدا نخواد هيچ اتفاقي نمي افتد.
#زماني كه در منزل بود خودش را در باغ با
#كاشتن درخت توت و تمشك سرگرم ميكرد.
در
#كارهاي منزل هم فعاليت زيادي داشت و كمك حال خانواده بود. يك روز توي اتاق دراز كشيد و
#چفيه اي را روي صورتش قرار داد. گفت: فرض كن من
#شهيد🕊 شدم، توام اومدي بالاي سرم، ميخواهم ببينم عكس العملت چيه؟
#گفتم:
#محمدآقا! بازم از اين حرفا زدي؟ خيلي اصرار كرد.
#پيش خودم گفتم: دلش را نشكنم. اومدم بالاي سرش، چفيه را
#كنار زدم. دست روي
#محاسنش كشيدم و گفتم: محمد عزيزم! شهادتت مبارك بالاخره به آرزویت رسيدي!
#وقتي اين جمله رو به زبان آوردم خيلي خوشحال شد. 🌹
ادامه دارد◀️