تب و تاب روزهای محرم،شوری را بین بچه ها انداخته بود.
همگی شاکر به درگاه خدا بودیم که فدایی حضرت زینب(س) هستیم.بین تل عرن و تل حاصل کار گره خورد و اصطلاحاً ما زمین گیر شدیم.
هوا کم کم تاریک شد،صدای هلهله و الله اکبر مسلحین در فضا پیچیده بود. آنها با تمام توان تلاش میکردند که به لحاظ روانی ما را تضعیف کنند.
بچه ها بغض شدیدی کرده بودند.صدای هلهله برای همه ما تداعی ظهر عاشورا و تنهایی امام حسین (ع) را داشت.یکی از بچه ها گفت:
«بچه هاهیچی عوض نشده، این شامی ها هنوز اخلاق پدرانشون رو دارند.»
من سمت راست ابوحسنا نشسته بودم،یکی از بچه ها شروع کرد به زمزمه کردن یک مداحی، بغض بچه ها سرباز کرد.
بچه ها یکی یکی شروع به همراهی کردند، همان جا گوشهی سنگر برای ما شد یک حسینیه کوچک و همان طور که نشسته بودیم،شروع کردیم به سینه زدن و مداحی کردن.
بچه ها ثابت کردند با شور و شعور حسینی پا به این میدان گذاشته اند.
قسمتی از کتاب #رفیق_مثل_رسول
#شهید_رسول_خلیلی
#محرم
#عاشورایی_میمانیم
┄┅─✵🕊✵─┅┄
@rasooll_khalili
┄┅─✵🕊✵─┅┄