💠همرزم شهید مسعود عسگری:
🌷قبل از عمليات با هم قرار گذاشته بودیم اگر مجروح يا شهيد شديم قبل از هر اقدامی لوازم مهم مثل بيسيم و جی پی اس رو برداريم ،همينطور انگشتر و ساعت هامون.
از همه چی مهمتر انگشترامون بود.
وقتی بانگ توپ٢٣بلند شد و مسعود و همرزمانش روی زمين افتادن ، رسيدم بالای سرش بيسيم و جی پی اس رو برداشتم،مسعود رو كشيدم عقب و سوار بر ماشين به سمت درمانگاه.
تو درمانگاه صحرايی با چشمانی پر اشك، ياد حرفمون افتادم ،خواستم انگشتر رو در بيارم،انگشتر رو كمی حركت دادم اما دلم نيومد،بدنش پر از تركش بود،همينطور دستها و انگشتان،
دلم نيومد انگشتر رو به زور و از روي زخم ها در بيارم.دوباره سوار بر ماشين بعدی به سمت عقبه و قسمت شهدا برگشتيم.خيلی پيگير انگشتر مسعود بودم ، با دعوا وارد قسمت شهدا شدم و از مسئولش پيگير شدم،
گفت :نگران نباش به دست صاحبش ميرسه.
اما من همچنان نگران قولی بودم كه به هم داده بوديم.
برگشتيم به ايران و وقتی انگشتر رو دست مادرشون ديدم.دلم آروم گرفت.
┄┅─✵🕊✵─┅┄
@rasooll_khalili
┄┅─✵🕊✵─┅┄