از حوالی ۸ صبح است که در یک حوزه انتخاباتی در فاز سه پرند به عنوان نماینده آقای جلیلی حضور دارم، در جایی که تا قبل از این نمی‌دانستم کجاست، در پرند، یکی از عجیب ترین شهر ها از لحاظ ترکیب فرهنگ ها و بافت مردمی در کشور، شهری که پایه ی شکل گیری آن حضور قشر مهاجرت کننده ی کشور است، نسبت به خیلی از مشکلات اجتماعی هم جزو آسیب پذیرترین هاست. خلاصه که همه جور آدمی را دارم میبینم، چه کسانی با چه ظاهر هایی_ چه خوب و چه بد_ که چقدر غیر قابل پیش بینی اند... خلاصه که خدا را شکر میکنم بابت اینکه اکثر آدم های حوزه انقلابی اند، اما چه از لحاظ سنی و چه از لحاظ مسئولیت، به قولی نخودی این جمع هستم. اما جو کلی موجود، حال روحی ام را دگرگون کرده، استرس زیادی را دارم متحمل میشوم، در همین حالا که دارم این متن را برایتان می نویسم، دقیقاً با فاصله ی نیم متر در سمت راستم نماینده ی آقای پزشکیان نشسته اند، و سمت چپم آقایی ناظر حضور دارند، چندین سال است که با نیمچه فهمی از نقش زنان در انقلاب اسلامی به این نتیجه رسیده ام که خانم ها باید در کارهای اجتماعی آن موجودی باشند که درفطرتشان تأثیر گذاری و انسان سازی است، اما یکسری چیزها، یکسری مسئولیت ها و یکسری کار ها معذب شدن بانوان را در درجه ی بالایی به دنبال دارد، و فشاری مضاعف از دغدغه مندی خود خانم ها در مسائل روانی به دنبال دارد، و شاید از لحاظ روانی جهادی برای خانم ها حساب شود. ان شاءالله حالا که با تمام ظرفیت های داشته و نداشته مان فارغ از هر چیزی به میدان آمده ایم، خدای متعال مددی رساند و فردا مژده ی فتح میدان کاممان را شیرین کند. خدایا این جهاد را از ما بپذیر... ر. س