میان شب مهِ تابان پدر بود برای غصه ها درمان پدر بود ترک بر روی انگشتش فراوان برای لقمه های نان پدر بود پدر کوه غم و سنگ صبورم به شب ها گریه ی پنهان پدر بود به قلبم حک شده نامش همیشه نشانِ رحمت یزدان پدر بود پدر زجر و پدر اشک و پدر آه عزیز و مونس شایان پدر بود برای شادی کودک همیشه گذشت از شادیش آسان ، پدر بود علی الگوی او در زندگانی همیشه مظهر ایمان پدر بود به من آموخت او در اولین بار کلام و آیه ی قرآن پدر بود فاطمه سادات رضوانی ۹ ساله از مشهد