نرو به چشم تو محتاجم درون سینهی پر دردم نریز دانهی تنهایی...
که بذر خلوت چشمانت بروی پیکر بیجانم زند جوانهی تنهایی...
شبی بیا و قدم بزن در امتداد نگاه من ببین چقدر دلم تنگ است!
شبیه شمع فروزانم که از نبود تو گریانم بروی شانهی تنهایی...
به شوق دیدن روی تو تمام حس وجود من غزل غزل شده در جنون
و پرنیان خیال توست نشسته باز کنار من به کنج خانهی تنهایی...
در این قفس که گرفته است بغل بغل غم غربت را بیا و دست مرا بگیر
به دست توست نجات من مرا بیا و بکش بیرون از این زمانهی تنهایی...
همیشه عطر حضور توست میان باغ خیال من که از تو ساخته شد به عشق
و بستر غزلم امشب گرفته باز غم تو را به این بهانهی تنهایی...
#الهه_نودهی
#بهیاد_خانواده_شهدا
#شعر_بر_وزن_دوری
🟩 عضو کانال
💠کانال_ما_رابه_اشتراک_
بگذارید👇👇
@rastegarane313