📒¦... ســردارشهید حاج‌محمدابراهیم‌همـت 🖍...می‌دانستم که چند روز است که چیزی نخورده. آنقدر ضعیف شده بود که وقتی کنار سنگر می‌ایستاد پاهاش می‌لرزید. حتی لب به غذا نمیزد. همــت رو کرد به یکی از بچه‌ها و گفت : یک نفر را بفرست خط نبرد ببینم چه خبر است. به خاطر گلوله‌باران شدید دشمن، خیلی کم میشد بچه‌ها بروند و سالم برگردند. مرتضی سرش را پایین انداخت و گفت : دیگر کسی را ندارم بفرستم، شرمنده هستم. همــت بلند شد و گفت : مثل اینکه قرار است خودم بروم. همراه یکی از بچه‌ها سوار موتور شد که بروند خط. چند ساعت بعد خبر آمد که در راه بر اثر اصابت خمپاره شهیــد شدند. 🌺 اللهم‌صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم ╮🤲﴿أللّهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الْفَرَجْ‌‌﴾🤲╭ بگذارید👇👇 @rastegarane313