يا عَلِىُّ...
👈 آیا میدانيد
مزار شریف
کجاست ❓❓
.
.
.
بله در افغانستان است
👈 سؤال دوم :
چرا اسمِ مزار شریف را براین شهر
گذاشتهاند ❓
.
.
چون
علـــےِبنِ ابیطالب در آنجا دفن شده است . لذا به مزار ایشان مزار شریف میگویند و اسم این شهر را به همین نام قرار دادند
👈 سوال سوم :
اگر
علـــےِبنِ اَبیطٰالِب در مزار شریفِ افغانستان ،
دفن هستند
پس
جریانِ دفنِ امیرَالْمؤمنین
در نجف چیست ❓
.
.
.
.
.
.
اصل قضیه این است
داستانِ شهرِ مزار شریف :
تقدیم به حضرتِ
زهراء (س)
شهرِ مزار شریف در ولایتِ
بلخِ افغانستان قرار دارد و دارای بارگاهی باعظمت و باشکوه بوده و مورد توجه شیعیانِ افغانستان است
گرفتاران بسیاری از
این بارگاه ،
حاجت گرفته اند
مشهور است کبوتران با هر رنگی به این بارگاه بیایند به رنگ سفید درمیآیند
روی سنگِ قبر
نوشته شده است
هذا مزار شریف
علـــےِبنِ اَبیطٰالِب
اینجا مزارِ شریف
علـــےِبنِ اَبیطٰالِب است
قضیه واقعی مزار شریف که متأسفانه به گوشِ کمتر شیعهای در ایران رسیده به این شرح است
سالیانِ پیش حاکمِ بلخ
که سـُـنـّـی مذهب بود دچارِ دردی در ناحیهی
پا گردید
مداواهای فراوان نمود
لیکن پایش بهبود نیافت
شبی حضرتِ علــــے(ع)
را در خواب میبیند
حضرت به او امر میکند که (روغنِ ۲ لا) برای خوب شدنِ پایش استفاده کند
حاکم ،
تمامِ عـُلـَمـا ، وزراء و اطبایِ شهر را جمع کرده
و میگوید برای من
(روغن ۲ لا) بیاورید
اطباء و عُلَما جواب میدهند ما در تمامِ
عُمْرِ خود نامِ
این روغن را نشنیدهایم و بعید است چنین روغنی وجود داشته باشد
حاکم جواب داد چون حضرتِ علــــے(ع) امر کرده پس این روغن باید در جایی از جهان وجود داشته باشد
دستور داد که هر کس
(روغن ۲ لا) را بیاورد پاداش ِ بزرگی
دریافت میکند
خبر شهر به شهر ،
روستا به روستا چرخید
لیکن هیچ کس نتوانست
(روغن ۲ لا) را یافته و
نزدِ حاکم بیاورد
در ولایتِ بلخ
👈 عالِمی شیعه که غریب و گمنام بود به نزدِ حاکم آمد و گفت حاکم باید روغنِ زیتون استفاده کند
حاکم چنین کرد و به سرعت درد کهنه پایش بهبود یافت
پرسید از کجا فهمیدی منظورِ حضرتِ علـــے(ع) از (روغن ۲ لا)
روغنِ زیتون است ❓
آن عالِـمِ شیعه گفت :
از آنجایی که خدا در
آیه ۳۵ سوره نور
فرموده است
(شجره مبارکه زیتونه
لا شرقیه و لا غربیه)
درخت مبارکِ زیتون که نه شرقی است و نه غربی
چون ۲ تا لا دارد
(لا شرقیه و لاغربیه)
پس منظور روغنِ
زیتون بوده است
حاکم از این جواب
شگفت زده شد ،
و گفت لیاقت تو بالاتر از پاداش نقدی است
تو از امروز ندیم خاص ِ
ما هستی
عـالِـمِ غریبِ شیعه ،
حالا شده ندیمِ خاص و
همه کاره ی دربارِ
حاکمِ شهر
مدتی گذشت
عُلَما و وزیران که اهلِ سنت بودند به این مقام و جایگاه یک مَردِ شیعه حسادت کردند
به حاکم گفتند ما
فهمیدهایم که این
مَردِ شیعه
زیارت عاشورا میخواند
و به
👈 عُمَر و ابوبکر
لعن میفرستد
حاکم در حضور عـُلـَما و وزرا از عالِـمِ شیعه پرسید :
آیا این موضوع
صحت دارد ❓
عالِـمِ شیعه نیامد تقیه کند سیاه نمایی کند برای حفظِ مقام و ثروتِ خود
دروغ بگوید
لذا با شهامت پاسخ داد :
من نه تنها عُمَر و ابوبکر را لعن میکنم بلکه به آنها توهین هم میکنم
جماعت از این پاسخ ،
شگفت زده شدند
عـُـلـَما گفتند :
حکمِ این مَرد اعدام است
حاکم گفت این مَرد ،
فاضل و حکیم است
حتماً دلیلی دارد که
به راحتی (پُشتِ پا) به این مقام و ثروت زده و خریدارِ مَرگِ خود
شده است
از عالِـمِ شیعه پرسید چرا به عُمَر و ابوبکر که مورد احترام ما اهلِ سنت است لعن میکنی ❓
عـالِـمِ شیعه جوابی داد که آن مجلس تبدیل به مجلسِ روضهی حضرتِ زهراء(س) شد و همهی حاضرین گریه نمودند .
آن عالِـمِ شیعه جواب داد
حاتمِ طایی مَردی کافر بود ولی در نهایتِ سخاوت و بخشندگی ،
قبل از مَرگ مَردُم را جمع کرد و گفت :
آی کسانی که گرسنه بودید و حاتم طایی لقمه نانی در دهانِ شما گذاشت
آی کسانی که برهنه بودید و حاتم طایی لباســی به شما پوشانید
آی کسانی که لقمه نانی سَرِ سفره حاتم طایی خوردید
الان وقت مَرگ من شده و من از شما توقعِ هیچ پاداشـی را ندارم
فقط دختری از من ،
به یادگار مانده
جانِ شما و جانِ این دختر
اگر میخواهید
محبتهای مَرا جبران کنید به این دختر محبت کنید
خلاصه حاتم طایی مَردُم را به خوش رفتاری با دخترش سفارشها نمود
آنگاه عالِـمِ شیعه گفت :
روزی این دختر به نزدِ
پیامبر(ص) آمد
پیامبر (ص) به احترام پدرش که سفارش کرده بود و مَردِ باسخاوت و
بخشنده ای بود آن دختر را اطعام و اکرام کرد و هدایایی نیز به او بخشید
حالا مَردُم ،
من حرفم این است 👇
پیامبر(ص) که برای دینِ اسلام زحماتِ زیادی کشید و خونِ دلها خورد ،
روزِ آخر فرمود :
من از شما توقعِ هیچ پاداش و قدردانی ن
دار