فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خواب دیدم یک نفر در مشک دریا می فروخت در کنار علقمه سربند سقّا می فروخت موج میزد آب در مشکو لبش خشکیده بود با نوای آب جاری مهر زهرا، می فروخت آن طرفتر کودکان چشمی به راه و منتظر یاد سقّا بی بها جانی به آنها می فروخت پشت ابری از غبار در آسمان خورشید رفت ماه در روی زمین جانش به مولا می فروخت مادرش زهرا خریدارش به صد شو رو نوا برتمام عرشیان فخر پسرها می فروخت تا که خورشید در کنار ماه خونینش رسید با صدای سیّدی رسم ادب را می فروخت بگذارید👇👇 @rastegarane313