به نام حضرت مادر جوی بار اشک جاری همنشین چشم خاری می شکافد غنچه لب در کنار آب جاری تا بگوید شعر تاری از دل و آن بیقراری در پیِ باد خزانی نیمهِ فصل بهاری بر رخ زیبای یاری بعدِ عمری استواری با غم بی همزبانی بی گلایه، گریه زاری نیستم مثل تو آری در صبوری بردباری سال ها بعدت هنوزم چشم دارد اشکباری بشکند چرخت فلک که خاطراتی تلخ داری یاد دارم هفته ای پر التهاب و اضطراری قطره قطره زندگی از چشمه های سرد جاری بر تنِ تب دار مادر و به من امّید واری تا که رگ های سفید دور تو خشکید، خاری همنشین چشم من شد سال ها با بیقراری ۱۴۰۲/۲/۱۵ بگذارید👇👇 @rastegarane313