💢آرزوی شهادت..... 😔 🔹توی سالهای اول ازدواجمون باشهید بود که با هم روی موتور بودیم و میرفتیم سمت خونه ی بابام که صحبت از مُردن و شهادت شد.... دقیقا دور میدان امام علی بودیم که جواد گفت:مُردن که آسونه و مهم نیست،چجوری مُردن مهمه؟؟!!!! 🔹بعدگفت:انشالله که اگه هرموقع قراره روز مرگ ما برسه وعمرمون تموم بشه لااقل شهید بشیم، چرا آدم الکی بیوفته و بمیره، هیچ چیزی بهتر و شیرین تر از شهادت نیست!!! گفتم:وااااای نه نگو جواد خدانکنه این حرفارو نزن🥺 🔹گفت:خانم، چیز بدی که نمیگم، حتی خودت هم اگه هرموقع روز مرگت رسید و پایان عمرت بود انشالله که ختم با شهادت باشه، حیف نیست الکی بمیریم و شهادت نصیبمون نشه!!! دقیقا خیلی میترسید که نکنه یهو شهید نشه یا با مریضی بخواد کسی رو اذیت کنه و عمرش تموم بشه.... 🔹همیشه میگفت خانم توروخدا اگه یه وقتی من مریض شدم واُفتاده شدم یه سوزن هوا بر میداری و میزنی به من که زودی تموم بشه همه چی، میگفتم:نه خدانکنه، بعدشم کی دلش میاد اینکارو بکنه، میگفت تو سوزن هوا بزن من از شیر مادر حلال ترت میکنم.... 🔹ولی اینقدر جواد مظلوم بود و قلب و دلش صاف و پاک بود که خدا اون رو مثل گل چید برای خودش و لیاقت شهادت رو نصیبش کرد. .... شهادتت مبارک عزیز آسمانی من😔😔🥺 🔹راوی همسر شهیدجواد زارعی بگذارید👇👇 @rastegarane313