سیدابراهیم دمشقی ۳ دختر داشت شبی دختر بزرگ سید حضرت رقيّه سلام الله علیها را در خواب ديد كه فرمودند به پدرت بگو ميان‌ قبر من را آب گرفته، و من اذّيت می‌ شوم ، بايد قبر مرا تعمير كنید دختر خواب را به سيّد گفت ولی او به‌خواب اعتنا نکرد. شب دوّم دختر وسطیِ سيّد هم همين خواب‌را ديد و به پدر گفت سید باز هم اعتنا نکرد شب سوّم ، دختر كوچك سيّد همين خواب را ديد وبه پدر گفت. ابراهیم صبح نزد والی شام رفت ، و خواب را گفت والی‌به علماء شام امر کرد به دست هر کس قفل‌ ورودی حرم مطهّر باز شد ، همان‌ برود و قبر را نبش کند ، پیکر را بیرون آورد ، تا قبر را تعمیر کنند قفل به‌ دست هیچکس باز نشد مگر به‌ دست خود سیّد، لحد را شکافتند دیدند: بدن حضرت رقیه سلام‌‌ الله علیها، صحیح و سالم است ، اما آب زیادی جمع شده است سیّد ابراهیم بدن شریف را از میان قبر بیرون آورد ، و روی زانوی‌ خود نهاد ، سه‌ روز بدین گونه بالای زانو نگه داشت ، و گریه می‌ کرد وقت نماز که میشد سیّد بدن مطهر را جایی پاکیزه می‌ گذاشت ، و بعد از نماز دوباره برمی‌داشت تا اینکه از تعمیر قبر فارغ شدند ، و سید بدن‌ مطهر را دفن کرد منابع: اسرار الشهادة، ص ۴۰۶. مقتل جامع مقدم، جلد۲، ص ۲۰۸. منتخب التواریخ، صفحه۳۸۸ و تراجم اعلام النساء ، جلد ۲ بگذارید👇👇 @rastegarane313