🌹 . 🔹بسم الله الرحمن الرحیم... ۴ سال پیش رفته بودم دیدار خدمت حاج خانم حامدی...▪️مادرش میگفت : داشتیم ناهار می‌خوردیم ، فرج یهو گفت : مامان میدونی من پسر فاطمه زهرام.بهش گفتم فرج لوس نشو ؛ ناهارتو بخور...چند وقتی از اون روز گذشت و جنگ شد و پسرم رفت جبهه و شد و وقتی آوردنش سرش قطع شده بود. .▪️خیلی بی تابی میکردم.۲۰ سال منتظر بودم که فقط یک شب هم شده خوابش و ببینم. تا اینکه یه شب خواب دیدم تو گلزار نزدیک مزارشم.از اون دور مشخص بود که خانمی سر مزارش ایستاده با کلی رزمنده.صدای فرج اومد که برو جلو پیش خانم فاطمه زهرا...سراسیمه رفتم جلو خدمت خانم .بعد از سلام و احوالپرسی ، حضرت زهرا گفت : مادر انقدر بی تابی نکن ؛ پسرت و در راه پسرم دادی مثل سر جدا شد ، اونم پسر منه ؛ ببال به خودت که شدی مادر ، ما انتخاب میکنیم که چه کسی بشه مادر ، همسر ، پدر شهید و ..... .▪️بعد گفت میخای جایگاه پسرتو ببینی ؟ گفتم آره، قبرش باز شد و رفتم داخل و فضایی رو که دیدم آرامش عجیبی به وجودم تزریق شد.اومدم بیرون از خانم تشکر کردم و گفتم برم ، حین رفتن دیدم صدای پسرم دوباره اومد و گفت : مامان دیدی گفتم من پسر فاطمه زهرام ...... بگذارید👇👇 @rastegarane313