هدایت شده از بر ساحل عبقات
🖌 عجیب اما واقعی... (۲ فرسته) فرسته ۱ چند روزی است کتاب " عوذ الجاني بتسديد الأوهام في معجمي الطبراني " نوشته‌ی حدیث‌پژوه وهابی‌مسلک "أبوإسحاق الحُوَيني" را از استاد محقّق شیخ حامد کاشانی عاریه گرفته و با آن مأنوسم. کتاب جالبی است و حاکی از دقّت نظر و تتبّع گسترده‌ی مؤلّف آن _بسان سایر تأليفاتش_ دارد. کتاب در ٦ مجلد، سال ١٤٤٣ ق در كويت چاپ شده است. مؤلّف در مقدّمه‌ی کتاب حدودا ١٥٠ صفحه به انتقاد از محدث پُرکار مغربی‌تبار حافظ أحمد بن الصديق الغماري پرداخته است. در اواخر انتقاداتش به اثر مهمّ غمارى در تصحیح حدیث "أنا مدينة العلم وعلي بابها" یعنی "فتح الملك العلي" پرداخته و اشکالاتی چند به آن گرفته است. در این نوشتارِ مختصر، قصد پرداختن به قیل و قال‌ها و اشکالات و پاسخ‌ها را ندارم. بلکه درصدد اشاره به نکته‌‌ی جالبی هستم که توجّه به آن خالی از لطف نیست. در ابتدا ذکر چند نکته لازم است: ۱. از همان دوران حیات رسول خاتم صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم، منافقان تحمّل دیدن و شنیدن فضائل امیر المؤمنین علیه‌السلام را نداشتند. ۲. صحابه و تابعان _علی اختلاف مذاهبهم_ نیز مکرّر برای نقل روایات فضائل حضرت دچار عُسرت شده‌اند. ۳. بعدها نیز رواتِ حتّی عامّی‌مذهب به صرف نقل احادیث فضائل، به ناحقّ، متّهم به بدعت، تشیّع، رافضی‌گری و ضعف، تخلیط و.... شده‌اند و روایات فضائل نیز علی رغم تعدّد طرق بلکه تواتر، محکوم به نکارت و جَعل شده است. ۴. در این میان حدیث مدینة العلم و راویان آن نيز از این حملات بی‌نصیب نمانده است؛ مثلا أبوالصلت الهِرَوي به سبب نقل همین حدیث مورد بی‌مهری جارحان قرار گرفته و متّهم به جعل این حدیث شده است. ۵. در این میان اما یحیی بن مَعین که از دسته‌ی متشدّدان و سخت‌گیران است، ابوالصلت را توثیق کرده و نقل این روایت از "ابو معاویة" را منحصر در او ندانسته و در نتیجه تهمت جعل این حدیث را از او دفع نموده است. نکته‌ای که در این مختصر در صدد بیان آن هستم این است که بعدها افراد متعصّبی همچون شمس الدین الذهبي(۷۴۸ .ق) در "سیر اعلام النبلاء (ط الرسالة، ج ۱۱، ص ۴۴۷)" برای خلاصی از این توثیقِ يحيى، ادعای عجیبی مطرح کرده که حاصلش این است = سبب توثیق ابو الصلت توسط یحیی خدماتی بوده که ابوالصلت به یحیی ارائه داده است: "جُبِلَتِ القُلُوْبُ عَلَى حُبِّ مَنْ أَحْسَنَ إِلَيْهَا، وَكَانَ هَذَا بَارّاً بِيَحْيَى، وَنَحْنُ نَسْمَعُ مِنْ يَحْيَى دَائِماً، وَنَحتَجُّ بِقَولِه فِي الرِّجَالِ، مَا لَمْ يَتَبَرهَنْ لَنَا وَهْنُ رَجُلٍ انفَرَدَ بِتَقْوِيَتِه، أَوْ قُوَّةِ مَنْ وَهَّاهُ." مرحوم میر حامد حسین رضوان‌الله‌علیه در "عبقات الأنوار، حدیث مدينة العلم _ قسمت سند، ص ۵۷۸ _۵۷۹" از سخنِ ذهبی به شگفت آمده و چنین فرموده است: "و این کلام ذهبی برای مذهب اهل‌سنّت خیلی ضرر دارد بلکه اگر گفته‌ آید که سیلابِ فنا به اساس آن می‌دواند و بنای علم جرح و تعدیل را به آب می‌رساند بجاست ! زیرا که جلالت مرتبت و علوّ منزلت ابن مَعین در علوم حدیث عموما و فنّ جرح و تعدیل خصوصا نزد سنّیه نه چنانست که محل ارتیاب بوده باشد." نگارنده‌ی این سطور حقیقتا گمان نمی‌کرد شخصی بتواند کلام سخیف ذهبی و لوازم آن را توجیه نماید؛ چرا که به قولِ مرحوم‌ صاحب عبقات رضوان‌الله‌علیه، لازمه‌ی این سخن "بی‌در و پیکر بودنِ علم جرح و تعدیل و تنقیص یکی از اعلام برجسته‌ی آن یعنی یحیی بن مَعین" است. امّا دیروز هنگام مطالعه‌ی کتاب " عوذ الجاني " وقتی به جملات حوینی حول حدیث مدينة العلم و توثیق ابو الصلت توسط یحیی و عبارات ذهبی رسيدم، منتظر بودم تا با عبارات طوفانیِ حوینی علیه ذهبی مواجه شوم که: "این سخنان چیست که در حقّ یحیی می‌گویی؟! " ولی در کمال ناباوری دیدم که حوینی نه تنها ذهبی را مورد ملامت قرار نداده، بلکه تمام‌قَد، همان جملات او را در تنقیص یحیی تکرار و تأييد کرده است: "...أمّا توثیقه(توثيق يحيى لأبي الصلت)، فقد رده الذهبي في "السِّيَر" (۱۱/۴۴۷) بقوله: "جُبِلَتِ القُلُوْبُ عَلَى حُبِّ مَنْ أَحْسَنَ إِلَيْهَا، وَكَانَ هَذَا بَارّاً بِيَحْيَى، وَنَحْنُ نَسْمَعُ مِنْ يَحْيَى دَائِماً، وَنَحتَجُّ بِقَولِه فِي الرِّجَالِ، مَا لَمْ يَتَبَرهَنْ لَنَا وَهْنُ رَجُلٍ انفَرَدَ بِتَقْوِيَتِه، أَوْ قُوَّةِ مَنْ وَهَّاهُ." انتهی فبیّن لنا الذهبي العلة في توثيق ابن معين _مع تشدّده_ لأبي الصلت وهي إحسانه إلى يحيى، وحسن ظنّ يحيى فيه، لا سيّما وكان أبو الصلت موصوفاً بالزهد والعبادة، وابن معين في نهاية الأمر بشر ولا ندّعي أنه حابى أبا الصلت ولكنّه أحسن الظنّ به..."(عوذ الجاني، ١/١٤٧) چند صفحه بعد(ص ۱۵۱) نيز دوباره تحلیل ذهبی را تکرار می‌کند! @mir_hamedhoseyn_110