شهید محمدرضا تورجی زاده✨ ♦️خط مقدم کارها گره خورده بود، خیلی از بچه ها پرپر شده بودند، خیلی ها مجروح شده بودند.. حاج حسین خرازی بی قرار بود اما به رونمی‌آورد خیلی ها داشتند باور می‌کردند اینجا آخرشه... یه وضعی شده بود عجیب، تو این گیر و دار حاجی اومد ،بیسیمچی را صدا زد؛حاجی گفت: هر جور شده با بیسیم تورجی زاده رو پیدا کن! خلاصه تورجی زاده را پیدا کردند، حاجی بیسیم را گرفت با حالت بغض و گریه از پشت بی سیم گفت:تورجی زاده چند خط روضه‌ حضرت زهرا سلام الله برام بخون.. ♦️تورجی فقط یک بیت زمزمه کرد که دیدم حاج حسین از هوش رفت..! صدا را روی تمام بی سیم ها انداخته بودند خدا میدونه نفهمیدیم چی شد وقتی به خودمون اومدیم دیدیم بچه ها دارند تکبیر می‌گویند خط را گرفته بودند عراقی ها را تار و مار کردند!! ♦️تورجی خونده بود: در بین آن دیوار و در؛زهــرا صدا میزد پدر دنبال حیدر می‌دوید؛از پهلویش خون می چکید زهرای من، زهرای من..! ♦️ڪݪام شهید: "شَهد شیرین شهادت را کسانی مچشند که شهد شیرین گناه را نچشیده باشند."♥️ '''' 3⃣2⃣ ۞ڪانۅن‌فࢪهنگۍ‌ایتنــا↓ 『 ʝoiη↓ ↳•❥|https://eitaa.com/eitna_kanoon