📌 ، مهد اولین جهان 🔰 محمد سعید صفاری 🔷 دخترک احساس سرگیجه داشت. او را روی حصیر کف زمین خواباندند. تهوع و سردرد، هفته‌ها بود که دست از سرش برنمی‌داشت. 🔷 پلک‌هایش را به زور باز نگه‌ داشته‌بود. مرد مقدس را دید که اورادی زمزمه و ابزار فلزی را تیز می‌کرد. 🔷 مادرش سرش را بوسید. مرد مقدس را دید که به همراه دو دستیارش به او نزدیک می‌شدند. به خواب عمیقی فرو رفت... ↩️ ادامه مطلب : 👇👇👇