•
🔸میگفت داشتم از بیابونی رد میشدم که یه
زن تنها رو دیدم؛
پرسیدم: خانوم شما کی هستی؟ چرا تنهایی؟
زن جواب داد: «و بگو
سلام به زودی خواهید
دانست» (سوره زخرف، آیه ۸۹)
🔹گفتم: ببخشید؛ سلام. اینجا چی کار میکنی؟
گفت: «و کسی که خدا او را هدایت کند
گمراه
نمیشود» (زمر، ۳۷)
فهمیدم هرکی هست، گم شده!
🔸پرسیدم: خانوم، شما جنی یا آدمی؟
جواب داد: «ای بنی
آدم زینتهای خود را با خود
بردارید» (اعراف، ۳۱)
🔹خیالم راحت شد که آدمه. پرسیدم از کجا
اومدی؟
گفت: «از جای دور» (قصص، ۴۴)
🔸گفتم: کجا میخوای بری؟
گفت: «و مردمی که استطاعت دارند باید برای
خدا
حج به جا بیاورند» (آل عمران، ۹۷)
🔹پرسیدم: چند روزه حرکت کردین؟
جواب داد: «ما آسمانها و زمین را در
شش روز
خلق کردیم»
🔸پرسیدم: غذا میخوری؟
گفت: «ما آنها را جسدهایی قرار ندادیم که غذا
نخورند» (انبیاء، ۸)
🔹 راه افتادیم سمت مکه؛ یکم که گذشت
بهش گفتم: یه کم تندتر حرکت کن!
گفت: «خداوند هرکس را به اندازه توانش تکلیف
میکند» (بقره، ۲۸۶)
🔸گفتم: اگه کمکت کنم روی همین مرکب
پشت سر من میشینی؟
گفت: «اگر در آسمان و زمین خدایی جز الله
بود
فاسد میشدند» (انبیاء، ۲۲)
🔹فهمیدم آدم مقیدی هستن؛ خودم از مرکب
پیاده شدم تا ایشون سوار بشه.
گفت: «خدا را سپاس که این (چهارپا) را برای
ما تسخیر کرد.» (زخرف، ۱۳)
🔸مدتی که گذشت، به یه کاروان رسیدیم.
پرسیدم: تو این کاروان کسی رو میشناسی؟
گفت: «ای
داوود ما تو را خلیفه روی زمین قرار
دادیم» (سوره ص، ۲۶) ،
«و
محمد تنها رسول خداست» (آل عمران، ۱۴۴) ،
«ای
یحیی کتاب را بگیر» (مریم، ۱۲) ،
«ای
موسی من خدا هستم» (قصص، ۳۰)
🔹رفتم بین کاروان و این چهارتا اسم رو صدا
زدم. چهارتا جوون اومدن پیش من. از اون زن
پرسیدم: اینها چه نسبتی با تو دارن؟
جواب داد: «مال و
فرزندان زینت زندگی دنیا
هستند» (کهف، ۴۶)
🔸وقتی پسرها اومدن پیش مادرشون، اون
خانوم بهشون گفت: «ای پدر او را استخدام کن
به درستی که او بهترین کسی است که اجیر
کردهای و نیرومند و درستکار است» (قصص ۲۶)
🔹پسرها یه چیزهایی به عنوان تشکر و دستمزد
آوردن و به من دادن. زن دوباره گفت: «و خداوند
چند برابر میکند برای کسی که بخواهد»
(بقره، ۲۶۱)
پسرها رفتن و هدایای بیشتری برای من آوردن.
🔸از پسرها پرسیدم: این خانوم کیه؟
گفتن: ایشون مادر ما فضه کنیز حضرت زهراست
که الان بیست ساله هر حرفی میخواد بزنه،
منظورش رو با آیات قرآن به بقیه میرسونه!...
_______
📚 منبع: بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۸۷
#روایت_من
💠
@shagerde_ostad