📌 روایت بیرجند بخش شصت‌وهشتم خانم دکتر حسنی دوست دوران دبستانم بود. با هم دانشجو شدیم. با هم توی کانون قرآن دانشگاه فعال بودیم. همین دو سه هفته پیش با هم سر یک موضوع مشترک ساعت‌ها صحبت کرده بودیم. همانجا از حضورش در کاروان پزشکی در کربلا گفت. همیشه پای ثابت برنامه‌های جهادی پزشکی بود. یادم نمی‌رود... شیفت‌های کرونایی توی بیمارستان ولی عصر بیرجند. و حالا در موکب سیار که همدیگر را دیدیم؛ اصلا تعجب نکردم. نشسته بود برای گرفتن فشار مردم و بهبود آن‌ها که به هر علتی از حال رفته بودند. وقتی همدیگر را دیدیم آغوشش را به سمت من باز کرد. با همان لبخند همیشگی. بعد هم فوری نشست برای ادامه کارش کنار مادربزرگی که آمده بود فشارش را بسنجند. عکس گرفتم و رفتم. خوشحال شدم هنوز از این جنس انسان‌ها داریم. از این خوب‌های موکبی، امام حسینی و امام زمانی. امیدوارم قسمتش بعد از سال‌ها خدمت، شهادت باشد. ادامه دارد... زهرا بذرافشان | از پنج‌شنبه | ۳ خرداد ۱۴۰۳ | بلوار پاسداران ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا