(۲۵) ♦️یکی از کلاسهای مدرسه را با کمک بچه‌های روستا تمیز کردیم و قرار شد آنجا جمع بشویم. به بچه های کوچکتر الفبا یاد می‌دادم، به بچه‌های با سواد، قرآن. خیلی وقت‌ها موقع نماز باهم می‌رفتیم کنار رودخانه و به‌ آنها یاد می‌دادم چطور وضو بگیرند. بعد هم روی ایوان جلوی مدرسه نماز می‌خواندیم. قرائت نمازشان خیلی خوب شده بود. من هم به‌شان جایزه می‌دادم. بچه ها اشتیاقشان برای شنیدن و یاد گرفتن زیاد بود؛ حتی بیشتر از بزرگ‌ترها. چیزی که هیچ کدام از بچه ها یاد نگرفته بودند، بهداشت و تمیزی بود. بردم‌شان کنار رودخانه و صابون دادم که صورت و دست و پایشان را بشویند. همه به شپش مبتلا بودند. به مشهد رفتم و یه تعداد زیاد داروی شپش و پودر برای شستن لباس‌ خریدم و برایشان بردم. هسته راویان نور بسیج دانشجویی https://eitaa.com/ravyanenoor 🍃🕊@ravyanenoor🕊🍃