بچه که بودیم... به اونایی که به دل‌مون می‌نِشَستَن... می‌گفتیم: ! اونا... آدمای خوش اخلاقی بودن... که می‌تونستیم بهشون کنیم و... اون‌جاهایی که گیر می‌کردیم... اَزَشون کمک می‌گرفتیم! حتی وقتی از باباهامون ناراحت می‌شدیم... می‌رفتیم سراغ‌شون و... دل‌مون آروم می‌شد! راستش! از همون موقعی که یاد گرفتیم بنویسیم: «بابا آب داد» فهمیدیم نه مامانی هستیم... نه بابایی؛ ما عمویی هستیم! ما، نمره‌ی املا رو نگرفتیم... بخاطر اینکه نوشتیم: کاش عمو، آب می‌داد! مهربون‌ترین عمویِ عالَم! ماه تَر از ماه! پناه ما! دل‌تَنگیم و... دور از ! ولی میلاد شما... نمی‌ذاره غم، توُ دل‌مون خونه کنه! عیدی بدین عموجون! یه کافیه! 🆔 @rayatalzahra