رازِدِل 🫂
#قسمت_سی_یکم 💥شوهرم از پله ها اومدو یه نگا بمن کردو یه نگاه به ساک تو دستم، سرشو انداخت پایین و ا
دو سال تموم دادگاه های شهرو از حفظ شدم انقدر قانون و ماده یاد گرفتم که یپا وکیل شدم،،😅 شوهرم تمام تلاششو میکرد تا برام پرونده های فساد و مشکلات روانی بسازه و آبروم تو شهر ببره! مجبورم کنه مهریه، نفقه، نحله مو ببخشم، 😏 تازه 50 میلیونم پول میخواست ازم بگیره، ✍تعداد پرونده های بنام من بیشماره، خیلی زیاد اولش میخواستم تمام راه حل های قانونی و پرونده هامو تک تک براتون بنویسم، ولی نمیخوام خستتون کنم، بگذریم العان من یه زن موفقم و دخترم امروز تولد 4 سالگیشه 😍❣ براش لباس و اسباب بازی هایی میخرم که بچه های هم سن و سالشون کمتر دارن، یروزی 5 تومن پول اصلاح نداشتم، ولی العان میلیونها خرج مو و پوستم میکنم😎 منی که پیاده میرفتم دادگاه یا مدت ها میشستم ایستگاه اتوبوس چون پول نداشتم، هرگز دستمو جلو خانوادم دراز نکردم، حتی قرضم نگرفتم‼️ سخت کار کردم، بچمو به دندون گرفتم،، 👊جنگیدم، با همه، با خانوادم که مخالف طلاقم بودن، با شوهرم که میخواست بدنامم کنه، با خانوادش که زورشونو زدن منو بی ارزش کنن، مقصرم کنن تا مهریمو ببخشم، ولی برنده نهایی من شدم، 😍❣ شوهرمم شد یه مجرم فراری، آواره با چندین میلیون بدهی و زندان و سوء سابقه، زندگیشو از دست داد خانوادش از هم پاشید، پدرو مادرش از خونه بیرونش کردن، بخاطر سوء سابقه نمیتونه استخدام بشه و شغل داشته باشه، از همه جا رونده و مونده شد.. ولی من خوشبخت شدم،به آرامش رسیدم با مرد مهربونی دارم ازدواج میکنم که هم خودمو دوس داره هم دخترمو😇🥰 برای خوشبخت شدن باید جنگید! 👊 اونم با تمام قوا😉 من خوشبختی رو بدست آوردم، منتظرش نموندم.. اگه داستان زندگیمو نوشتم برای این بود که خانومایی که تو شرایط منن بدونن طلاق چیز بدی نیست، گاهی نجاته! نمیخوام قبح این کلمه رو بریزم،ابدا ولی وقتی شوهرم اون شب ازم درخواست حرامی خواست، فهمیدم اگه باهاش ادامه بدم به گناه کشیده میشم، من از شوهرم جدا شدم تا هنوزم خدارو داشته باشم، خداهم انصافا خیلی پشتم بود، یبار خیلی حرف زشتی بهم زد جلوی قاضی به منو مادرم توهین کرد، خیلی کفری شدم و با دستم کوبیدم تو سینش و فحشش دادم بعدشم اون تند تند به قاضی میگفت دیدین مشکل روانی داره نمیتونه خودشو کنترل کنه، قاضی هم صورت جلسه میکرد، نتونستم خودمو کنترل کنم، قول داده بودم هیچوقت گریه نکنم وای اونجا سه ساعت فقط اشکام میریخت، گفتم اونکه مشکل داره اونکه منو بچمو آزار میده و.. قاضی هم هردومون فرستاد پیش روانپزشک😔 روزها فقط گریه میکردمو ازینکه نتونستم خودمو کنترل کنم حرص میخوردم، همش میترسیدم دخترمو ازم بگیرن، ولی امروز میفهمم اون اتفاق بزرگترین برگ برنده ی من شد😍😁 اون روزا من فکر میکردم اتفاق بدیه و به ضررمه ولی خدا بهترین کارو برام کرد و واقعا نجاتم داد.😍❣🙏 خدایا دمت گرم✋ پایان ══❈═₪❅💕❅₪═❈══ https://eitaa.com/raz_del ══❈═₪❅💕❅₪═❈══