رازِدِل 🫂
#هدیه 💐 تا اینطوری ما رو تو درو همسایه و فک و فامیلسکه ی یه پول کنه و خودش رو انگشت نما کرد، بعد
💐 این وسط یه مشکلی هست ، گفتم بابا تو فقط ترک کن بخدا اگه مشکل جا به جا کردن کوهم باشه من انجامش میدم ، خندید و گفت مشکلم انقدر هم سخت و بزرگ نیست ،تو فقط با مامانت صحبت کن تا بده داده قااه دعوا و مرافعه رضایت به فروش خونه! هاج و واج نگاش کردمو😳🤯 گفتم: بابا ترک کردن شما چه ربطی به فروش خونه داره، این خونه رو حیف نیست بفروشیم!؟؟ بابا گفت من اگه از این محله نرم نمیتونم ترک کنم ، چون دوستام عادت کردن بیان اینجا و بساطشون رو پهن کنن اگه منم بخوام ترک کنم اونا نمیزارن، بخدا خودمم خسته شدم ولی حتی و سختی ترک رو هم تحمل کنم بازم برگردم میدونم که دوستام وسوسه ام میکنن😭 👌ببین چی میگم هدیه تو که میخوای بهم کمک کنی همین حرفها رو به مامانت بگو ، من دیگه حال و حوصله ی داد و قال ندارم، خودمم میگردم چند تا منطقه بالاتر یه خونه ی خوب پیدا میکنم بعد، اگه شماها پسندیدید ، اینجا رو میفروشیم و اونجا رو میخریم.. وقتی به حرفاش فکر کردم دیدم بدم نمیگه ، هم از شر دوستهای مُفنگیش خلاص میشدیم هم میتونستیم از اینجا بریم و یه زندگی بهتری بسازیم،! گفتم باشه با مامان حرف میزنم ولی تو رو خاک مامان بزرگ میدم روی حرفتون باشید و زیرش نزنید؛ خوشحال از مشت میز بلند شد یه استکان چایی ریخت و گفت صبحونه تو بخور کارت دیر نشه! منم ذوق زده از اینکه دارم به هدفم میرسم ازش تشکر کردم و دو سه لقمه سرپایی خوردمو رفتم دنبال مونا..😍 قبل از اینکه زنگشونو بزنم عرفان درو باز کرد ،هول شدم سلام کردم ، ══❈═₪❅💕❅₪═❈══ https://eitaa.com/raz_del ══❈═₪❅💕❅₪═❈══