رازِدِل 🫂
#مریم 🌸🌿 سلام دوستان من مریمم، متولد پاییز🍁 نمیدونم چرا عجله داشتمو زود دنیا اومدم، برای همین وزنم
🌸🌿 حتی اگرزهرا خواهر کوچیکم کار اشتباهی انجام میداد! منو دعوا میکردن، همیشه راستشو میگفتم ولی همه میگفتن دروغگویی!! 😤 از همون کودکیم همه چی یادم و همین باعث شر از زندگی پدرو مادرم درس بگیرم واشتباهات اونها رو تکرار نکنم!! از همون بچگی راحت نبودم وحرف دلم نمیتونستم بزنم، زن عمو بر عکس مامان خونسرد بود وبچه هاش هر کاری میکردن هیچی نمیگفت! بابا به خانوادش وابسته بود مخصوصا عزیز!! که خیلی تو زندگیمون دخالت میکرد، زن عمو ولی سیاست داشت وهمه کارها گردن مامان بود خونه قشنگی داشتیم حیاط و اطاق های بزرگ وبازی میکردیم، یکسال تو اون خونه بودیم اما بابا ومامان زیاد اختلاف نداشتن!! مامان خیلی حساس و نکته سنج بود وهمش به ما تذکر میداد 👌🤨 خاص خودش داشت وسواس داشت خیلی به تمیزی خونه میرسید وهمه چی رو نظم و قانون خودش بود!! من چون بزرگتر بودم بیشتر ازمن انتظار داشت و جسم کوچک من توان این انتظارات بیش از حدو نداشت! بچه باید بچگی کنه خوب.. مامانم تو بچگی مادرش فوت کنه ودر سن سیزده سالگی با بابام که پسر خالش بود ازدواج میکنه، من سه سال بعد بدنیا میام خواهرم دوساله بود و من پنج ساله که عمو خونه رو فروخت رفتن شهر دیگه پیش پدرو مادر زن عموم! عموم و زنش دختردایی پسر عمه بودن و و چون بابام وضع مالی خوبی داشت، پول شراکت خونه واز عموم نگرفت وما رفتیم تو خونه قدیمی خالم،🌾 که دو طبقه بود و یه اطاق داشت و آشپز خونه مستاجری اونجام اوضاع زندگی خوب بود هر چند.. ══❈═₪❅💕❅₪═❈══ https://eitaa.com/raz_del ══❈═₪❅💕❅₪═❈══