⛓❤️🩹
هاج و واج به دهان پیمان چشم دوخته بودم حال غزالی رو داشتم
که در دام شیرهای گرسنه گرفتار شده بود
و راهی به جای نداشت
پیمان فریاد زد و سهیل
اومد
سهیل رو به پسرها گفت شروین عرفان مهران بس کنید دیگه چرا بحث می کنید قرارمون هرچی بوده همونه
و به زور مهران و عرفان و شروین رو برد بیرون و پیمان در راه محکم به هم کوبید
پیمان در راه محکم به هم کوبید
صدای جرو بحث هاشون رو می شنیدم سهیل سعی داشت آرومشون کنه
تموم بدنم می لرزید
آب دهانم رو قورت دادم و با ناباوری گفتم این جا چه خبر
پیمان گفت خودت دیدی که چکار کردن به زور بیرونشون کردم اما
نه من نه سهیل نمی تونیم
ادامه دارد...
┏━━━━━🦋📕━━━━━┓
🎓
@raz_del 🎓
┗━━━━━🦋📕━━━━━┛