شیطان و ذوالکفل! چون عمر یکی از پیامبران خدا (الیسع) به پایان رسید در صدد برامد کسی را به جانیشنی خود منصوب نماید از این جهت مردم را جمع کرده و گفت : هریک از شما تعهد کند که سه کار را انجام دهد من اورا جانشین خود گردانم : روزها روزه و شب ها را بیدار و خشم نکند. جوانی که نامش (عویدیا) بود و در نظر منردم نزلتی نداشت بر خاست و گفت : من این تعهد را می پذیرم . روز دیگر باز همان کلام را تکرار کرد و فقط همین جوان قبول کرد. الیسع او را به جانشینی خود منصوب داشت تا اینکه از دنیا رفت. خداوند آن جوان را که همان ذوالکفل بود به نبوت منصوب فرمود . شیطان در صدد آمد تا اورا غضبناک سازد و برخلاف تعهدش وادارش کند. شیطان به یکی از شیاطین بنام (ابیض) گفت برو اورا به خشم بیاور. ذوالکفل شب ها نمی خوابید و وسط روزاندکی می خوابید . ابیض صبر کرد تا او به خواب رفت. به نزدش آمد و فریاد زد به من ستم شد حق مرا از ظالم بگیر فرمود : برو او را نزدم بیاور . گفت : از اینجا نمیروم ذوالکفل انگشتر خود را به او داد تا نزد ظالم ببرد و او را بیاورد. ابیض انگشتر را گرفت و رفت و فردا آمد و فریاد زد مظلوم و ظالم به انگشتر تو توجهی نکرد و همراه من نیامد. دربان ذوالکفل به او گفت : بگذار بخوابد که دیروز و دیشب نخوابیده . ابیض گفت : نمی گذارم بخوابد به من ستم شده است. ذوالکفل نامه ای نوشت و به ابض داد تا به ستمگر بدهد و او بیاید. روز سوم تا ذوالکفل به خواب رفت باز ابیض آمد و او رابیدار کرد. ذوالکفل دست ابیض را گرفت و در گرمای بسیار شدید که اگر گوشت را در برابر آفتاب می گذارند پخته میشد به راه افتادند. اما هیچ غضب نکرد ابیض دید که نتوانست او را به خشم آورد از دست ذوالکفل فرار کرد و رفت. 📙عاطف الزین، سمیح، داستان پیامبران علیهم السلام در قرآن، ترجمه علی چراغی 🎁انتشار مطالب جهت نشر معارف و شادی روح امام حسین ع و شهدا برای اعضای کانال مجاز میباشد! @raz_quran •┈••✾🍃🦋🍃✾••┈•