🌀 داستان عیدفطر یکی بود یکی نبود توی دنیای قشنگ خدای خوب و مهربون😍 گنجشک هایی بودن که داشتن باهم بازی میکردن و از شاخه های درخت بالا و پایین میپریدن🌳🌲 وتاب بازی میکردن. آخه گنجشک هاپرنده هستند🕊 و پرنده ها به خاطر بالهایی که از پر دارند میتونند بپرند و پرواز کنند و تو آسمونا برن 🌈☁️و وقتی میان زمین یا روی شاخه میشینند ☘🌿دست و پاهاشون زخمی نمیشه و راحت هرجا بخوان میرن. خب خب خب بیایم ببینیم گنجشک ها چیا بهم میگن.. گنجشک کوچولو به دوستش نوک قهوه ای گفت میای بریم تو حیاط خونه مریم کوچولو،آخه مریم کوچولو خیلی مهربونه و همیشه یه کاسه کوچولو آب 🍚و یکمی نون و دونه میزاره کنار پنجره شون تا ما پرنده ها غذا و آب بخوریم. خودم شنیدم که مادرش بهش میگفت آفرین مریم که تو اینقدر بخشنده و مهربونی که به فکر پرنده های تو آسمون هم هستی. بیا بریم تا خونه مریم کوچولو مسابقه بدیم و پرواز کنیم.😌🕊🕊 دوتا گنجشک به سمت خونه مریم کوچولو پرواز کردند. نوک قهوه ای گفت آخ جون چقدر تشنه ام بود اینجا آب گذاشته برامون. گنجشک کوچولو گفت من خیلی گرسنه هستم از دونه هاش میخورم🍚 و با خوشحالی مشغول خوردن شدن😁 که یه هو از پنجره صدای مریم کوچولو رو شنیدکه میگفت مامان مامان منم میخوام بیام مادرش گفت: دخترم باشه اگر دوست داری بیای پس اول برو زود دست و صورتتو بشور که صبحانه بخوریم و بعدش زود لباسهای قشنگتو بپوش که با هم بریم. مریم کوچولو گفت: مامان مگه امروز شما روزه نیستی؟🤔 مامانش گفت: نه عزیزم امروز هیچ کسی روزه نمیگیره. مریم کوچولو گفت:چرا مامانی.😳 مادرش گفت:آخه ماه رمضان تموم شده.😊 امروز عید هستش عید فطر.😍 خب مامانی چرا امروز عید هستش؟ مادرش گفت:مسلمونا یه ماه رو به خاطر اینکه خدای مهربون گفته، روزه میگیرن بعدش تو عید فطر همه شون میخواهند از خدای بزرگ و مهربانشون جایزه بگیرند🎁🎁برای همین صبح زود از خواب بلند میشوند و میرند به مسجد🕌🕌 تا نماز عید فطر بخونندو خداروشکر کنند.🤗 مریم کوچولو گفت:چقدر خوب. مادرش گفت:خدای مهربون به ماگفته تو این روز باید به کسانی که نیازمندهستند هدیه بدیم که بهش میگیم زکات فطریه. با این کار آدمای نیازمند خیلی خوشحال میشن.😌😘 وای مامانی چقدر خوب. پس من زودی میرم دست و صورتمو میشورم.👧 دخترم لباسهای قشنگتو بپوش چون امروز میریم مسجد 🕌ما بزرگترا نماز میخونیم و بعدش میریم خونه آقاجون و مادرجون و عیدو بهشون تبریک میگیم..😍 تازه عزیز دل من یه روزی آقای مهربونمون، امام زمانمون میان و اون روز همه ماها پشت سرشون نماز عید فطر رو میخونیم. اون روز خییلی روز قشنگیه و همه شاد و خوشحالن و هیچ فقیر و نیازمندی دیگه تو دنیا نیست.😍 گنجشک کوچولو به نوک قهوه ای گفت شنیدی چی گفتن، چقدر خدای ما مهربونه بیا بریم ما هم به مامان و بابا و دوستامون بگیم که ما هم بریم به مسجد و اونجا کلی بازی کنیم و جشن بگیریم.😍 👫 ویژه کودکان 4-6 سال 📜 نوشته :خانم ن. علی پور ازهمراهان ┏━━━🍃🍂━━━┓ 🆔 @razedaneh ┗━━━🍂🍃━━━┛