#حضرت_رقیه_شور
منو با خودت ببر
به خدا خسته شدم ز خاطرات قتلگاهِت
منو با خودت ببر
به خدا قسم هنوز تو گوشمه صدای آهِت
وای بر من که به سوی تو دوید ند و...
کهنه پیراهن و از تنت کشید ند و...
قد من نمی رسید ببینمت با با
شنیدم سرت رو از قفا برید ندو...
چه نامر دن
باسرْ نیزه پیکر بابام و زیر و رو کر دن
چه نامر دن
باشمر بی حیا عمه مارو رو برو کر دن
چه نامر دن ، چه نامر دن
بابا حسین باباحسین ــ بابابرات بمیرم باباحسین
منو با خودت ببر
نمی خوام بیشتر از این درد سر قافله باشم
منو با خودت ببر
نمی خوام اسیر دست خولی و حرمله باشم
نمیدونی چقده به ما جسارت کرد
عمه با خون بدن غسل زیارت کرد
همونی که دوتا گوشواره بهش دادی
بی حیا بازم اومد گوشواره غارت کرد
جسارت کرد
بمیرم روی نیزه بودی خارجی اشاره ت کرد
جسارت کرد
نمیگم که چی گفت،خواهرم احساس حقار ت کرد
جسارت کرد ، جسارت کرد
منو با خودت ببر
میدونی چقدر خسته ام از این دورو زمونه
منو با خودت ببر
به خدا خسته شدم از سیلی و تازیونه
زیر تازیانه ها بال و پرم میــــ،ـسوخت
دل عمه ها برای معجرم میـــــ،سوخت
چه شبی بود شب شام غریبـــــ،ـانت
میون آتیش خیمه ها سرم میســـــ،وخت
سرم می سوخت
صدات میکردم جواب نمیدادی،حرم میسوخت
سرم می سوخت
می دونستم بی سر روزمینی،جگرم میسوخت
حرم می سوخت ، حرم می سوخت
#محمدعلی_قاسمی_خادم
@raziolhossein1