🔻مصطفی فقیهی: یكی در باغ خود رفت، دزدی را پشتواره پیاز در بسته دید.
گفت: در این باغ چه كار داری؟
گفت: بر راه میگذشتم ناگاه باد مرا در باغ انداخت.
گفت: چرا پیاز بركندی؟
گفت: باد مرا میربود، دست در بند پیاز میزدم، از زمین برمیآمد.
گفت: این هم قبول، ولی چه كسی جمع كرد و پشتواره بست؟
گفت: والله من نیز در این فكر بودم كه آمدی.
عبید زاکانی - رسالهی دلگشا
🔹پینوشت : حالا هم ظاهراً آن
#شیخ_گریان ، در همین فكر بوده كه چگونه آن سند چندهزار متری به نامش سند خورده؛ که افکار عمومی آمدند و نوروز را بر خاندان معرز، تلخ و تنگ کردند!
#خودتی
@resane_mehrr