‼️شهید مظلومی که در خانهاش هم به او منافق میگفتند.
✅بخش دوم
در فصل بهار و تابستان و با توجه به شرایط، با پول سپاه یک دستگاه آبمیوهگیری و شربت سازی و ماشین بستنی و یخچال به طور غیر مستقیم برای ایشان خریداری گردید و با اشاره سپاه، ایشان برق مغازه خود را از خانهی رسالت تأمین میکرد و پس از مدتی به دستور فرماندهان سپاه برای عادی جلوه دادن موضوع نفاق این شهید، برق این دستگاه یخچال سیار را قطع کردند و ایشان مجبور شدند مثلاً دستگاه را به نصف قیمت خریداری شده بفروش برساند.
در مرحله بعدی، فرماندهان محترم سپاه، تصمیم میگیرند که یک دستگاه موتور سیکلت برای شهیدمحمدیان خریداری کنند که از طریق ایشان به شهیدتورانی فروخته شود. این معامله انجام می شود و پس از مدتی که مثلاً سپاه متوجه این معامله میشود، به شهید محمدیان تذکر داده میهند که به لحاظ پاسدار بودنتان حق معامله با افراد منافق(شهید تورانی) را نداشته و باید این معامله را به هم بزنید.
شهید محمدیان نیز موتور سیکلت را از ایشان پس گرفته و به دیگری میفروشد.
البته تمام اینها فشارهائی برای عادیسازی مسائل، جهت انجام مأموریت شهید تورانی بوده است.
شهید بزرگوار تورانی، فردی تیزهوش و دارای شم اطلاعاتی بسیار بالائی بود.
ایشان گفته بودند که من این توانائی را دارم که با آنها(مجاهدین خلق) ارتباط برقرار کنم.
در هر حال ایشان در این راه زحمات و اذیتهای بسیاری را متحمل شدند .
پس از شهادت ایشان، روزی دادستان انقلاب وقت آقای جمعهای، در سپاه در سخنرانی خود گفته بود که: «این شهید یک الگو و یک اسوه برای نسل آینده است.
من به خاطر دارم ایشان چندین بار همراه افراد منافق دستگیر میشدند و کتک هم میخوردند و بازداشت می شدند، حتی چند بار هم در دستشوئی بازداشت بودند، ولی به خاطر رضای خداوند این همه بیاحترامی و مشکلات را تحمل میکردند .
لازم به توضیح است که شهید تورانی در آن بحران ترور منافقین در چندین مرحله برادران را از عملیاتهائی که از آنها مطلع شده بود با خبر میکردند، به طور نمونه، روزی در خیابان انقلاب برادر پاسداری که قرار بود مورد ترور منافقین واقع شود، شهید تورانی وقتی آن برادر پاسدار را میبیند به ایشان اطلاع میدهد که مواظب باشید که می گخواهند شما را بزنند، اما آن برادر پاسدار با توهین به این شهید میگوید شما مواظب خودت باش.
پس از اینکه چند قدمی از ایشان دور میشود مورد حمله قرار می گیرد، اما گلوله به ایشان اصابت نمیکند .
این شهید بزرگوار در روستای خود، چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب جوانان را جمع میکرد و آنان را در مسیر قرآن و انقلاب و امام قرار می داد و این امر باعث شد که در روستای "ایلال" که بالای یکصد خانواده جمعیت داشت حتی یک نفر هوادار منافق یا اعضای منافق نداشته باشد، بلکه چندین جوان بسیجی و پاسدار شهید در این روستا هم داشته باشیم .
قبلاً توضیح دادم اینجانب هم از وضعیت این شهید که به صورت نفوذی وارد تشکیلات منافقین شده بود با خبر نبودم،اما در تاریخ ۱۳۶۰/۰۶/۲۶ که اینجانب عازم جبهه بودم برادر شهیدم رحمتالله که خود از بزرگواران بود به من گفت: «با توجه به اینکه عازم جبهه هستید باید موضوعی را به صورت محرمانه به اطلاع شما برسانم و آن اینکه تورانی منافق نیست بلکه همچنان به عنوان پاسدار انقلاب اسلامی و با توجه به مصلحت فرماندهان محترم سپاه ساری وارد تشکیلات منافقین شده است.»
همچنین ایشان گفتند که: «این موضوع را به جزء آقای طوسی، متولیان و من، هیچ کس از آن مطلع نیست و تمام موضوعات و مواردی که علیه تورانی مطرح شده اولاً به خواست قبلی خودشان بوده، ثانیاً برای مصلحت انقلاب اسلامی و ما امت مسلمان است.
چون ما از طریق تورانی مطلع شدیم که عدهای جهت مقابله با امام و انقلاب در حال تهیه اسلحه هستند و قصد دارند دست به اسلحه ببرند، لذا خود ایشان جهت این مأموریت انتخاب شد.»
گفتم: «چرا به همسرش نگفتید و چرا زندگیاش را خراب کردید!؟»
که گفتند: «انشاءاللّه درست میشود و خداوند به زندگی آنها سامان میدهد.»
در هر حال ما در تاریخ ۱۳۶۰/۰۶/۲۶ به اتفاق سردار کمیل، شهید ورجی، شهید بردبار، شهید آهنگر و دیگر برادران، در گروه ۲۰ نفرهای عازم غرب کشور شده و به سوی مهاباد رفتیم.
درتاریخ ۱۳۶۰/۰۷/۱۵، با همکاری این شهید بزرگوار، منافقین و خانه تیمی آنها، به همراه چندین قبضه اسلحه و مهمات، به دست سپاه دستگیر و منهدم شد.
ما این خبر را در روزنامه یا رادیو شنیدیم. تورانی، این مظلوم انقلاب اسلامی، مأموریت خود را به پایان رسانده بود،
اما به چه قیمتی!؟
همانطور که حضرت امام خمینی در مورد قطعنامه۵۹۸ فرمودند که: «من آبروی خود را با خدا معامله کردم»، این شهید عزیز نیز آبروی خود را با خدا معامله کرد.
👈ادامه دارد...
eitaa.com/revaayatgar