بارها در این موقعیت بوده ام. مثلاً شبی که سپاهان و الاتحاد بازی داشتند یا شبی که تیم ملی با قطر بازی داشت کلی طرح برای شادی مردم آماده کرده بودیم ولی باختیم. لذتی هم از دیدن بازی نمیبردم. تمام طول بازی گوشی به دست با طراح و مدیرم در حال رد و بدل کردن طرح و اصلاحات آن بودیم و دلم برای شاد نشدن دسته جمعی‌مان میسوخت. امیدمان به شکست میرسید و حالمان گرفته میشد. ولی الان قصه برعکس است. حالم گرفته شده و دلم میخواهد امیدوار باشم. دلم میخواهد با خبری خوش تمام برنامه ریزی ام خراب شود باید برای چیزی که دوست ندارم آماده باشم. فکرش را هم نمیکردم یک روزی امیدواری باعث اختلال در کارم شود. طراح چند بار اتود زده است ولی او هم امیدوار است و طرحش خوب نمیشود. ولی من باید برای هر خبری آماده باشم. مثل روزی که خبر شهادت سردار زاهدی مخابره شد. مثل شبی که وعده صادق محقق شد. خودم را جمع و جور میکنم. اصلاحات را به طراح میگویم. - سیدش را سبز بنویس، عکس بج آستان که اسم آقای رییسی را زیرش نوشته را به طرح اضافه کن ، بنویس خادم الرضا. راستی یک طرح هم آماده کن برای تبریک خبر سلامتی رییس جمهورمان. ○● @revayat_khane ●○