📜 گفت: دوش ، در سجده چشم من خواب شد ، خداوند را دیدم ، گفت: یا اباالفیض ، خلق را بیافریدم ، بر ده جُزو شدند. دنیا بر ایشان عرضه کردم ، و نُه جزو از آن ده جزو روی به دنیا نهادند. یک جزو ماند ؛ آن یک جزو نیز بر ده جزو شدند. بهشت را برا ایشان عرضه کردم و نُه جزو روی به بهشت نهادند ، یک جزو بماند؛ آن یک جزو نیز ده جزو شدند ، دوزخ پیش ایشان آوردم همه برمیدند و پراکنده شدند از بیم دوزخ ؛ پس یک جزو ماند که نه به دنیا فریفته شد و نه به بهشت میل کردند و نه از دوزخ بترسیدند. گفتم: بندگان من! به دنیا نگاه نکردیت ، و به بهشت میل نکردیت ، و از دوزخ نترسیدیت ، چه می طلبید؟ همه سر بر آوردند و گفتند :《انتَ تَعلَمُ ما نُرید》یعنی تو می دانی که ما چه می خواهیم. هر که به نهایت معرفت رسید نشانِ او آن بُوَد که چون بُوَد چنانکه بود آنجا که بود ، همچنان بُوَد که پیش از آن که بود. 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 ○● @revayat_khane ●○