📚 تا مادرم در را باز می‌کند، چشم هاش پر از اشک می‌شود و وقتی می‌بوسمش، اشک‌هاش صورت و لبم را خیس می‌کند. ترسیده‌ام. مدام می‌پرسم:«چی شده مامان؟» مامان پشت سر‌هم عذرخواهی می‌کند که ناراحتم کرده. خواهرم پشت سر مادرم ایستاده و بغض کرده. با اشاره از خواهرم می‌پرسم چه شده، سرش را بالا می‌برد که یعنی «هیچی». 🔻 .