اکران آثار راه یافته به مرحله داوری نخستین جشنواره استانی روایت جهاد
✍ بخش ادبی |
#خاطره_و_دلنوشته
سه خط(بخش اول)
بر اساس خاطره ای از شهید مدافع حرم محمد حسین مؤمنی
وقتی از درز پرده ضخیم پنجره، شاهد سنگینی برف نشسته روی شانه درخت های حیاط باشی و سوز سرما
آنقدر باشد که حتی از همهمه پرنده های سحرخیز که هر روز انگار فقط خودشان میفهمند صبح شده! خبری
نباشد؛ خواب عمیق، زیر خزهای نرم پتو، در اتاقی گرم، تاریک و ساکت، دلچسب ترین موهبتی است که
میتواند نصیب انسان شود.
بی دلیل نبود که غیر از محمدحسین، هیچکدام از ما تا جایی که راه داشت کالس ۷ صبح برنمیداشتیم و بعد
از نماز صبح با حرص بیشتری توی پتو میلولیدیم.
دو ساعتی طول میکشید تا روشنی آفتاب به تاریکی حجره غلبه کند و اهل حجره با نور لطیف آن از خواب
بیدار شوند؛ اما از وقتی محمدحسین به حجره آمده بود، اوضاع فرق میکرد و انتظار هر اتفاق غیرمترقب های
وجود داشت! آنروز هم، یکدفعه چراغ زرد و بزرگ وسط اتاق اشعه های زمخت خود را در چشم همه فرو برد؛
سپر کردن دستها روی چشم یا کشیدن پتو روی سر هم از تلخی نابود شدن لذت آن خواب ناز کم نمیکرد.
»بیدار شید نفله ها، براتون صبحونه گرفتم!«
بعد از اعالم بیدار باش محمدحسین، نچ نچ ها و لعن و نفرین ها از گوشه و کنار حجره به گوش میرسید.
ولی محمدحسین پوست کلفت تر از این حرفها بود که با نق و نوق ما دست از کارش بردارد؛ قبل از همه پتو
را از پای من کنار زد و کف پایم را قلقلک داد؛ بی اختیار سمتش لگد پرت کردم، اما محمدحسین رفته بود
سراغ میثم و لگد من هم خورد به لبه آهنی تخت؛ یک آن از شَست پا تا فرق سرم تیر کشید! درد و خشمم را
در یک کلمه خالصه کردم و بعضی حروفش را کش دادم: «الاامصصصب!»
🏅اثر جناب آقای مهدی کمیلی فر
▫️
شماره شصت یکم▫️
💯 فراخوان برگزاری دومین دوره این جشنواره به زودی اطلاعرسانی خواهد شد.
🔘 جشنواره
#روایت_جهاد استان قم
🆔
@revayatejahadi