#شعر
کوتاه دیدگان همه راحت طلب کنند
عارف، بلا، که راحت او در بلای او است
بگذار هر چه داری و بگذر که هیچ نیست
این پنجروز عمر که مرگ از قفای اوست
هر آدمی که کشته شمشیر عشق شد
گو غم مخور که ملک ابد خونبهای اوست
از دست دوست هر چه ستانی شکر بود
سعدی رضای خود مطلب چون رضای اوست