پا به پای هم اومدن. گاهی حاجآقا جلو میافتاد ولی چند قدم بعد دوباره برمیگشت تا حاجخانم را گم نکند.
هر سکویی میدیدند مینشستند.
- همیشه باهم میایید؟
+بله. توی سرما، گرما، دهن روزه، همیشه اومدیم. دیروز هم شنیدیم شهید میارن...
#شهر_من_یزد
#روایت_شهدا
#شهدای_یزدی_راسک
@revayatnevis