🕊 مدافع حرم🌹محسن حججی🌹 از بیان همسرش 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 می‌گفت من در هر عملیاتی که داشتم، هر آن شهادت را می‌دیدم که به طرفم می‌آید اما نصیبم نمی‌شود.🔶 می‌گفت تیر به سمتم شلیک می‌شد اما از کنار سرم رد می‌شد⚜ ترکش می‌آمد اما ترکش‌ها سرد بودند عمل نمی‌کردند🔅 خمپاره بغلم زمین می‌خورد اما منفجر نمی‌شد... 🔷 حتی یک بار وقتی داخل تانک بودم ، تانک را زدند، همه گفتند که حتما شهید شدم اما من حتی یک خراش هم برنداشتم.🔹🔹 بعد می‌گفت زهرا، لابد من یک جای کارم می لنگد ، یک جای کارم اشکال دارد که شهید نمی‌شوم. گله می‌کرد که چرا من شهادت را می‌بینم اما شهادت به سمتم نمی‌آید... 🔹🔸 آن موقع من هنوز باردار بودم ،می‌گفتم غصه نخور، صبر کن، حتما باید شرایطش مهیا باشد.🔷🔷 محسن هم می‌گفت: من یک سقف بالای سر تو و این بچه درست کنم،‌انشالله دیگر همه چیز حل می شود و می‌دانم که کارم حل است و همین طور هم شد روزی که سقف خانه ما را زدند و کار سقف تمام شد،‌ من خبر اسارت محسن را شنیدم...