مجید بربری .
در هر کاری مرد و مردانه پای رفیق و پای خانواده اش می ایستاد توی دعوا میرفت برای ،رفیقش کتک میزد و کتک هم می خورد تو عروسی و عزا وقتی مراسم تمام میشد و برمیگشت خانه دو دست لباس کثیف یا پاره کرده داشت چون میخواست برای صاحب ،مجلس سنگ تمام .بگذارد یک مرتبه یک خانمی پسرش فوت کرده بود و نمیتوانست برای پسرش مراسم بگیرد مجید دوره افتاد پول جمع کرد و یک مراسم درست و حسابی برایشان گرفت بعد از آن ماجرا با مرتضی کریمی که آشنا شد با هم پول از این طرف و آن طرف میگرفتند و بسته های غذایی درست میکردند و در مناطق محروم و حاشیه شهر بین افراد نیازمند پخش میکردند مجید علاوه بر همۀ اینها خوش گذران هم بود. پنج میلیون تومن از وامهای خانگی به اسمش درآمد. هر روز یک ماشین مدل بالا کرایه میکرد و ما را با خودش میبرد این طرف و آن طرف گردش ما تصمیم داشتیم این پول را سرمایه کند و یک چیزی بریزد توی مغازه ای که داشتیم و یک کاری را شروع کند اما سر بیست روز آن پول را تمام کرد. عادت نداشت و نمیتوانست سر یک کاری ثابت بماند هر یکی دو ماه سر یک کاری ،بود بعد ولش میکرد مجید من پسر شوخی بود. گاهی که ازش میپرسیدند: «بچه کجایی؟ نمیگفت یافت آباد، می گفت من بچۀ یافتارانیهام یافت آباد و زعفرانیه را قاطی هم میکرد و یک اسم جدید از خودش می ساخت. گاهی هم که می پرسیدند ماشینت چیه؟ چون آن موقع وانت داشت وانت و سانتافه را با هم مخلوط میکرد و میگفت؛ «وانتافه دارم
۱۱۳