بار دیگر غمی به دلمان نشست که جبران کردنش سخت است. حالمان همان حال ساعت یک و بیستِ سیزدهٔ دی ماه است. هیچ کار خداوند متعال بی‌حکمت نبوده و نیست! چهار نفر از بهترین مخلص‌های انقلاب، در یک بالگرد، در روز بارانی، در روز ولادت هشتمین اختر تابناک امامت؛ دیگر چه بگویم؟ آیا جز این نیست که خداوند خواسته قدرشان را بیشتر بدانیم؟ ما انسان‌های بی‌وفا و بی‌معرفت تا وقتی گوهری را داریم، قَدرَش را نمی‌دانیم و وقتی از دستش می‌دهیم تازه هشیار می‌شویم که عجب کسی را از دست دادیم! قبل از شهادت سردار می‌شناختیمش؟ می‌دانستیم چه شخصیت والایی دارد؟ نه؛ بعد از شهادتش فهمیدیم که چه گوهری بوده... سیدالشهدا چه؟ تا وقتی بود، کسی ارزشش را می‌دانست؟ وقتی خداوند او را از مردم گرفت، آن هم به آن طرز فجیع تازه فهمیدند که حسین(ع) شهید شده؛ اما دیر بود، نه؟ حال هم کسی را از دست دادیم که خدمت‌هایش را نمی‌دیدیم و زحمت‌هایش را نمی‌شنیدیم؛ فقط وقتی از خواب برمی‌خاستیم قیمت دلار و سکه و... را می‌دیدیم و چند الفاظی رکیک نثار دولت می‌کردیم و به کار خویش ادامه می‌دادیم. نمی‌دیدیم زحمت‌هایش را! نمی‌شنیدیم سخنانش را! سید حلالمان می‌کنی؟ حلال می‌کنی این ملت بیچاره را؟ می‌بخشی کسانی را که قَدرَت را نمی‌دانستند؟ حلال کن که بسیار از این ملت بد و بیراه و تیکه و کنایه شنیدی... سید؛ در آن هوای مه‌آلودِ بارانی، دعایمان کردی؟ دعا کردی این ملتِ قدرنشناس را؟ راستی؛ با امام هشتم چه بسته بودی که این‌گونه خریدارت شد؟ - به‌قَلَمِ✍🏼:ضُحانِظامیان - 🕊