اسمش آیدا بود .
۱۱ سال ازم بزرگتر بود!
تو فضای مجازی باهاش آشنا شده بودم
باهمه فرق داشت، خیلی معصوم و بیگناه بود
یه ازدواج ناموفق تو چهارده سالگی داشت و همین باعث شده بود اینبار قدر زندگی رو بیشتر بدونه...
هزار بار امتحانش کرده بودم
با اعصبانیتم، با بیکاریم ، با بی پولیم، حتی با رفتنم...
اما اون همچنان باوفا بود و دوستم داشت
بلاخره تصمیم گرفتم باهاش ازدواج کنم
نمیدوستم چطور با مادری که نفسش به نفسم بنده این اختلاف سنی رو بیان کنم
بلاخره گفتم...
گفتم و تا بخودم اومدم دیدم مادرم سریع یه دختر ب اسم فاطمه رو نشونده تو محضر کنارم...
کم کم دلبسته ی فاطمه شدم...
غافل ازینکه یجای دنیا دل شکستم !
یه سال از نامزدیم گذشته بود که یهو آیدا....ادامه❤️👇
https://eitaa.com/joinchat/3774546023C9672a28a67