«المجذوب: من اصطنعه الحق لنفسه و اصطفاه لحضرۀ انسه و طهّره بماء قدسه فحاز من المنح و المواهب مافاز بجمیع المقامات و المراتب بلا كلفۀ المكاسب و المتاعب» [۲۰]؛
«مجذوب كسی است كه خداوند او را برای خویش ساخته و پرداخته است و برای محضرِ انسش برگزیده و با آب «قدس» او را تطهیر نموده است و لذا او با عطایای خدادادی به همۀ مقامات و مراتب سلوك بدون رنج راه رسیده است».
این دو تعبیر به آنچه از «مرصاد العباد» نقل كردیم، نزدیکتر است. پس باید گفت كاشانی از رأی خویش در شرح منازل السائرین عدول كرده، یا باید عبارت او را در شرح منازل بر خلاف ظاهرش توجیه كرد.
دو تذكر
۱. انسان نباید به امیدِ جذبۀ ابتدایی بنشیند و دست به سلوك نزند، زیرا:
اولا: تعداد مجذوبین سالك بسیار اندك است.
ثانیا: ظاهراً عمل اختیاری خاصی برای اینكه انسان مجذوب بشود و با جذبه طی طریق كند، وجود ندارد، بلكه خداوند برخی بندگانش را به خاطر جهت یا جهاتی كه بر ما مخفی است، با جذبه میرباید.
ثالثا: سالكِ مجذوب از مجذوب سالك بهتر و قویتر است. مجذوب قدرت دستگیری ندارد، ولی سالكِ مجذوب پس از كمال میتواند دستگیری كند.
۲. سالك از ابتدا با جذبه راه میپیماید.
حافظ گوید:
تا كه از جانب معشوق نباشد كششی
كوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد
البته خیال میكند خود راه میپیماید، تا میرسد به جایی كه میخواهد از «خود» بگذرد و به مقام لقا و فنا واصل گردد. اینجاست كه شهوداً میفهمد و مییابد كه اتحاد متحرك و محرك ممكن نیست و
«لكل متحرك محرّك غیره» [۲۱] و لذا كار را به خدای خویش وا میگذارد.
تو با خدای خود انداز كار و دل خوش دار
كه رحم اگر نـكند مدّعی، خدا بكند
(ديوان حافظ)
آری:
تـو بنـدگی چو گدایان بـه شرط مزد مكن
كه خواجه خود هنر بندهپروری داند [۲۲]
و خدای رحیم هم با جذبه كارِ او را یكسره میكند.
«جذبۀ من جذبات الرحمن توازی عبادۀ الثقلین» [۲۳]؛
«یك جذبه از جذبههای پروردگار با تمامی عبادتِ جن و انس همسنگی میكند».
۱۰. تشابه آغاز و انجام سلوك
اهل معرفت گویند: «النهایات هی الرجوع الی البدایات» این مطلب از جنید بغدادی مأثور و سپس در نزد همه عارفان مقبول است [۲۴]. كاشانی در شرح آن گوید:
«فكل ما فی النهایۀ له صورۀ فی البدایۀ الاّ ان بین الصورتین بوناً بعیداً فان المبتدی یفعل ما یفعل بنفسه و المنتهی یفعل ما یفعل بالحق» [۱۰]؛
«هر چه در پایان است، صورتی در آغاز دارد، جز اینكه میان صورت پایانی و آغازین فاصله بسیار است، زیرا سالكِ مبتدی هر آنچه میكند، «خود» میكند و عارف كامل هر آنچه میكند، «خدا» میكند».
خواجه عبدالله مغربی معروف به خواجه حوراء چه عالی در رسالۀ «نور وحدت» میگوید:
«ای سید! عارفی رفیع مرتبه میفرمود كه: درویشی تصحیح خیال است. یعنی غیر حق در دل نمانَد، الحق خوب فرمود» [۲۶].
آری، درویشی، تصحیح خیال است.
درویشی، بازگرداندن مال است به صاحبش.
درویشی، دست از دزدی برداشتن و در امانت خیانت نكردن است.
درویشی، واقعبینی و استجابت دعای «اللهم ارنی الاشیاء كما هی»[۲۷] است.
به تعبیر یكی از اساتید: [۲۸]
عارف كه به كمال میرسد، یعنی به جایی میرسد كه میبیند و مییابد: «خداست و بس و دارد خداییاش را میكند».
۱۱. اشتراك سالکان در مقامات اصلی و تفاوتشان در مقامات فرعی است.
سالكان در طی امهات مقامات شریكاند، اما مقامات جزئی لزوماً عمومی نیست. كاشانی گوید:
«و بعضهم لایلوی الی بعض المقامات دون بعض لخصوصیۀ فی استعداده و بعضهم لایلبث فی بعضها لذلك ایضاً و بعضهم لایقع فی السكر و الهیمان لقوۀ استعداده و بعضهم لایصحو و علی هذا یتفاوت نهایاتهم» [۱۵]؛
«برخی سالكان به سوی برخی مقامات میل نمیكنند و این به علت ویژگی خاصی است كه در استعداد آنهاست و بعضی دیگر از آنان از همینرو، در برخی مقامات درنگ نمیكنند و گروهی از سالكان هیچگاه در مستی و بیخودی به علت قوت استعدادشان واقع نمیشوند و برخی دیگر از «محو» به «صحو» نمیآیند و بر این اساس نهایت سلوكشان تفاوت میپذیرد».
كاشانی بر همین اساس ترتیب منازل السائرین خواجه عبدالله را بر پایۀ حال نوع سالكان میداند، یعنی سالكی كه «در درجات استعداد متوسط و به حَسَب فطرت تامّ و مبتلا به موانع و آزمونهای هر نشئۀ است» [۲۲].
۱۲. انواع سقوط سالک
همانگونه كه «صعود» سالك ممكن است با تعجیل انجام شود كه «جذبه» نامیده میشود یا به صورت عادی كه «سلوك» نامیده میشود، «سقوط» سالك هم كه اصطلاحاً «استدراج» نامیده میشود، گاه به تعجیل است و سالك یكباره به اسفل سافلین برمیگردد و گاه به تدریج و آهسته و آرام.